صفحه ٣٢١

 غیر آن زنجیر زلف دلبرم     گر دو صد زنجیر آری بردرم

  چون تنها در زنجیر بندگی حضرت حق است که انسان احساس می کند با خداوند زندگی می کند جناب سعدی در همین رابطه با خدای خود چنین می گوید: 

   ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی      جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
   به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت      که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
   مرا مپرس که چونی،به هر صفت که تو خواهی      مرا مگوی که چه نامی، به هر لقب که تو خوانی
   چنان به نظره ی اول ز شخص می بری دل      که باز می نتواند گرفت نظره ی ثانی
   تو پرده پیش گرفتی وَزْ اشتیاقِ جمالت      ز پرده ها به درافتاد رازهای نهانی
   من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم      تو می روی به سلامت سلام من برسانی
   سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد      اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی

  اگر حضرت زهرا(علیهاالسلام) به وسط مسجد مدینه آمدند و آنچنان اعتراض کردند و اگر در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در گوشه ی خانه، پا به بیرون نگذاشتند، فقط برحسب وظيفه عمل كردند و این انجام وظیفه بود که زهرا(علیهاالسلام) را زهرا کرد، ما نيز اگر مى خواهيم در اين دنيايى كه خيلى ها در آن در بی بنيادی مى ميرند، زنده بمانيم بايد به توصيه ی اميرالمؤمنين(علیه السلام) عمل كنيم و بفهمیم چرا حضرت می فرمایند: «والاِْقْتِصارُ عَلى ما فَرَضَهُ اللّه ُ عَلَيْكَ». بر آنچه خداوند بر تو وظیفه کرده است اکتفا کن. 

  نگاه به چراغ های اميد
  حضرت در ادامه می فرمایند: 
  «وَ الاَخْذُ بِما مَضى عَلَيْهِ الاَْوَّلوُنَ مِنْ آبائِكَ وَ الصّالِحوُنَ مِن اَهْلِ بَيْتِكَ» فرزندم! راهی را در زندگی در پیش بگیر که نیاکانت و نیکان خاندانت در پیش گرفتند.