بيايد. آيا به نظر شما تقوايى كه او به خرج داد به اندازه ی همه ی آن نوشته ها به قلبش نور نمى دهد؟ آیا همین تصمیم او را از خطراتی که می خواست با مطالعه ی کتاب ها از آن ها عبور کند عبور نداد؟
چگونگی زندگی دائمی با خدا
در محدوده ی وظيفه قرارگرفتن و یک لحظه از اوامر و نواهی الهی غافل نگشتن، به معنای آن است که دائم با خدا زندگى کنیم و این یعنی زندگی با عليم مطلق. آیا زندگی با علیم مطلق و رعایت دستورات او قابل مقایسه است با زندگی در اعتبارياتی که بشر برای خود وضع کرده و آن را به جای دستورات خدا گذاشته است؟ از خود بپرسید آیا مى خواهيد در این دنیا بدانيد حق و حقيقت چیست و راه صفا و پاکی چگونه است يا مى خواهيد تعداد خيابان هاى يك طرفه ی شهر را بدانيد؟ معلوم است كه همه خواهان حق هستيد. پس بدانيد اگر خود را در فضای وظايف شرعى قرار دادید و در این مسیر زندگی را برای خود تعریف نمودید، دائماً با خدا که اساس همه ی حقایق و پاکی ها است، به سر برده ايد و جان خود را از انعکاسات انوار الهی بهره مند خواهید کرد. بايد از خدا بخواهيم به حق فاطمه زهرا(علیهاالسلام) - آن مظهر کامل عبودیت - مزه ی عبوديت كامل را به ما بچشاند تا به گفته ی جناب حافظ بتوانیم بگوئیم:
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است
زیرا انسان در تجربه ی خود، در مسیر بندگی به جایی می رسد که می گوید:
تا به دامان تو ما دست تولّی زده ایم به تولاّی تو بر هر دو جهان پا زده ایم
و با توجه به این بصیرت آرزوی جناب حافظ آن است که:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگارانند
مولوی با حساسیت کامل این نکته را دنبال می کند و می گوید:
تو جهان را قَدْر دیده دیده ای کو جهان، سبلت چرا مالیده ای؟
عارفان را سرمه ای هست، آن بجوی تا که دریا گردد این چشمِ چو جوی
باده ی او درخُورِ هر هوش نیست حلقه ی او سخره ی هر گوش نیست
باز دیگر آمدم دیوانه وار رو رو ای جان زود زنجیری بیار