صفحه ١٩٠

 «حال» باشى، نه در گذشته و نه در آينده، چرا كه فكر حاصلِ ماندن در گذشته و آينده است. مولوى نيز در مثنوى دارد:

  فكرت از ماضى و مستقبل بود     چون از اين دو رَست، مشكل حل شود
  چون بود فكرت همه مشغول حال     نايد اندر ذهن تو فكر محال

  اين ها نشانه ی آن است كه اين بزرگان هر كدام به درجه اى از شخصيت معنوی دست يافته اند. امّا منظور آن ها از فكر نكردن براى آزاد بودن چيست؟ چه چيزهايى نمى گذارد كه ما آزاد باشيم؟ ما يا نگران آينده ايم يا پشيمان از گذشته. حال اگر فقط خدا در صحنه ی زندگى ما حاضر باشد - آن طور كه امام الموحدین(علیه السلام) مى فرمايند - آنچه آن بزرگان توصیه می کنند به صورتی کاربردی در اختیار ما قرار می گیرد و آزاد از گذشته و آینده، امور خود را به خدا واگذار می کنیم و نه نگران آینده خواهیم بود و نه پشیمان از گذشته. در این حال با اين كه از فعاليت هایی که لازمه ی زندگی است دست برنمی داریم اسیر وَهمیات خود هم نمی شویم. حتی اگر برای پذیرایی از میهمانان میوه و شیرینی تهیه می کنیم، با این نیّت عمل نمی کنیم که بر میهمانان فخر و مباهات کنیم و به دنبال آن باشیم که آن ها متوجه بزرگی ما باشند. زیرا در آن صورت ما اسير نظر مهمانانمان شده ايم و برده وار میوه و شيرينى خريده ايم، امّا اگر طبق وظيفه اى كه خدا در تكريم مهمان بر عهده ی ما گذاشته است، وسیله ی پذیرائی از میهمانان را خريديم، آزادانه عمل كرده ايم. در چنين حالى به اندازه اى كه توان داريم در اكرام مهمان مى كوشيم، امّا هرگز نگران بى آبروشدن نزد او و خجالت كشيدن از او نيستيم. تنها دغدغه اى كه داريم انجام دادن فرمان خداست. اين آزادى، ثمره ی رفيق بودن با خداست، و آن بردگى، تنفس مرگ آلودى است كه زير سايه ی سنگين رقابت هاى دنيايى پديد آمده است. 

  مافوق غم ها و شادی ها
  هر خانواده اى سعى مى كند فرزندانش را تربيت كند امّا همه ی آن ها به يك شكل و با یک انگیزه عمل نمى كنند. بعضى از خانواده ها از ترس اين كه فرزندانشان آبروى آن ها را نبرند سعى در تربيت آن ها دارند و لذا اگر فرزندانشان آن طور که آن ها خواستند از آب در نیامدند شدیداً نگران و افسرده می شوند. امّا بعضى از خانواده ها در راستای انجام وظيفه ی الهى که به