صفحه ١٩

مقدمه ي مؤلف
  1- وقتى بشرِ جديد متوجه شد كه در تفسير انسان از نظر تعليم و تربيت، بين دو دروغ بزرگِ ليبراليسم و كمونيسم، سرگردان است و متوجه شد در تفسيرى كه مکاتب بشری از انسان كردند چگونه انسان را از همه ی ابعاد اصيلِ خود ساقط کرد و با انسانی روبه رو شد که ابعاد متعالی اش را زیر پا گذارده، متوجه جایگاه برنامه ای می شود که انبیاء و اولیاء الهی به صحنه آورده اند. در این راستا بود که بشر جدید در یک بازخوانی تاریخی فهميد پروردگار عالم، بشر را در تعليم و تربيت تنها نگذارده تا انسان ها هر روز خود را به دست نظريه‏اى جديد بدهند و در آخر همه چيزِ خود را بر باد رفته ببينند، لذا دست به دامن پيامبران و اولياء معصوم الهى مى‏زنند تا از اين خطر بزرگ، يعنى از دست دادن خويشتن خويش، نجات يابند.
  2- وقتى انسان ها متوجه شدند باید برای معنادارکردن زندگی با عالم غيب مأنوس گردند و فهميدند براى رسيدن به چنين زندگی، تربيتى خاص لازم است و نگاه اومانيستی به عالم و آدم هرگز چنين انسانى را نمى‏پروراند، دست به دامن پيامبران و اولياء الهى مى‏زنند تا از صعود به قلّه‏هاى عالم معنا باز نمانند و بتوانند معنى حقيقى خود را به دست آورند. این وقتى محقق می شود که بشر بداند مدت‏هاست به جهت فرهنگ مدرنيته و سبک زندگی مدرن شرايط زندگى كردن در عالَم دينى را گم كرده است. در آن حدّ که حتى نمى‏داند چه چيزى را گم كرده تا به بازیابی آن فکر کند. آگاهی از این امر شروع مبارکی است برای رجوع به فرهنگ اهل‏البيت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تا دوباره بركت به زندگى ها برگردد.