صفحه ٣٠٣

هماهنگی با نظام هستی
  این نوع کرامت ها حکایت از حضور مولی الموحدین(علیه السلام) در آینده ی زمان خود دارد و نشان می دهد که حضرت از حاکمیت تن و عالم ماده آزاد هستند مثل آن که شما در مرتبه ی نازل تر، وقتی در خواب از تنِ خود آزاد می شوید رؤیای صادقه دارید و نفس ناطقه ی شما در صحنه هایی حاضر می شود که هنوز در عالم ماده واقع نشده است. مگر نه اين است كه هنگام خواب فقط «تن» شماست كه مى خوابد، نه «نفس ناطقه یا مَن» شما؛ و چون نفس ناطقه ی شما مجرد است در حالت خواب گذشته و آينده براى «منِ» شما معنا ندارد؟! این اندازه حضور حضرت در آینده کمترین کمال برای حضرت مولی الموحدین(علیه السلام) به حساب می آید. مهم آن است كه مقام ملکوتی حضرت را بشناسيم و این که چه اندازه در عالم عرش و کرسی حضور دارند و از اسرار آن عالم برای ما سخن می گویند، در این راستا عرض می کنم باید متوجه سرّی بودن جملات ايشان بود که چگونه حضرت ما را با نحوه ای از زندگی آشنا می کنند که بتوانیم هماهنگ با کلّ نظام هستی جلو برویم. 
  حضرت در همان جلسه که در مورد سرنوشت حبیب بن حمار سخن می فرمودند شخصى به نام اعشى باهلی بلند مى شود و مى گويد: «يا على اين گفتار شما به خرافات بيشتر شبيه است» حضرت فرمودند: «اى جوان اگر در گفتارت گناهكارى، خدا به دست غلام ثقيف به قتلت برساند». در آن هنگام چند نفر از پاى منبر برخاسته گفتند: «يا اميرالمؤمنين غلام ثقيف كيست؟» فرمودند مردى است كه بر شهر شما مسلط مى شود و احكام الهى را پايمال مى سازد و با شمشير گردن اين جوان را مى زند. پرسيدند چند سال حكومت مى كند؟ فرمودند: «بيست سال اگر به بيست سال برسد». گفتند كشته مى شود يا به مرگ طبيعى از دنيا مى رود؟ فرمودند: «به واسطه ی مرض اسهال به مرگ مى رسد». اسماعيل بن رجا مى گويد: با چشم خودم ديدم كه اعشى باهلی را اسير كرده نزد حجاج آوردند. او را كتك زد و توبيخ نمود و در همان مجلس گردنش را زد.
  قضيه ی ميثم تمار معروف است. حضرت تمام جريانات شهادت ميثم را به او خبر مى دهند. حتى درخت خرمایى را كه قرار است ميثم به آن بسته شود، به او نشان مى دهند و آن درختی بود در نزدیک خانه ی عمروبن حریث. ميثم مى گويد: «ديدم درخت را بريدند و در گوشه اى