صفحه ٤٦٨

نزدیک شود. ملکه ی زهد را كه از زیباترین نمونه های فضائل خلاقی است تنها با اين فكر و عقيده كه «جهان مسافرخانه است و ما مسافريم»، مى توانيد در خود ایجاد نمائید. به گفته ی بابا طاهر: 

  دلا راه تو پر پيچ و خطر بى     گذرگاه تو بر اوج فلك بى
  گر از دستت برآيد پوست از تن     برآور تا كه بارت كمترك بى

  اگر توانستيم اين مطلب را به قلبمان بفهمانيم كه بايد در دنيا سبك بارتر باشيم بسیاری از شكست های دنیایی برای ما شكست به حساب نمی آید و بسیاری از پيروزى های دنیا هم ديگر پيروزى محسوب نمی شود. 
  مسافرى كه از مسافر بودنش غافل نباشد بار كمتر برمی دارد و به فکر سرعت بيشتری است برای رسیدن به مقصد، چون می داند راهی به درازای اَبد در پیش دارد و به گفته ی مولوی: «هست طومار دلِ من به درازای ابد» دنیا برای ایجاد زمینه ای است که انسان ملکه ی لقاء الهی را در خود ایجاد کند. اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمودند: با مشركين مى جنگم چون طاقتم در رسيدن به لقاء حق تمام شده است مى خواهم زودتر به آن لقاء برسم. 
  تا انسان مسافربودن خود را در این دنیا جدّى نگيرد با انواع خطرات و انحرافات روبه رو است و نمی تواند تمام توجه خود را به ابدیت خود بیندازد، چند روزی مذهبى می شود بعد احساس می کند گویا نسبت به دیگر دنياداران عقب افتاده، دوباره دين داری را رها می كند و به دنياداران نزدیک می شود و همین طور بین دیندارى و دنیاداری دست و پا می زند. 

  اندک اندک گشت عارف خرقه دوز
  آدمى همين كه بر پشت مركب پُر زرق و برق دنيا قرار گرفت تا در ميدان خور و خواب و خشم و شهوت تاختن بگيرد ، اين مركب چموش چنان او را بر زمين مي زند كه گوئى براى سوار شدنش هرگز رام نشده بود . نخست به دنيا و زر و زيورش با ديده ی نفرت مى نگريست و او را از خود طرد مي كرد، زيرا ناپايدارى لذائذ دنيا و درخشش هاى موقّت آن را مشاهده كرده بود ، نفرت از دنيا داشت و انكارش مي كرد. ولی با غفلت از این نکته از برقراركردن رابطه ی آزاد با مزاياى زندگىِ دنيوى به طوری که اسیر دنیا نگردد ناتوان مي گردد و با همه ی ابعاد