صفحه ٣٦٦

سرگردان شده ایم، اين بدترين و زشت ترين نوع زندگى است كه محور غم ها و شادى هاى ما دنيا باشد. اين نشان دهنده ی اسارت ماست كه با داشتن دنيا، خوشحال و با نداشتن آن غمناك مى شويم. بايد با توجّه به جمله ی اميرالمؤمنين(علیه السلام) فوق شادى ها و غم های دنیا زندگى كنيم و به گفته ی مولوی: 

  آن كه او بسته غم و خنده بود     او بدين دو عاريت زنده بود
  اين خوشى در قلب ها عاريتى است     زير زينت مايه ی بى زينتى است
  سوى دريا عزم كن زين آبگير     بحر جو و ترك اين مرداب گير

  خوشى های دنيا، عاریتی و قرضى اند، چون خودِ دنيا عارضی است و در حقیقتِ جان ما ریشه ندارد. موضوع بازی خوردن از مرگ و زندگی، عجيب تر از اين ها است که بنده در ابتدای امر از شما مى خواهم توجّه داشته باشيد، ما باید به چیزی بالاتر از مرگ و زندگی نظر کنیم و آن خالق مرگ و زندگی است که کمال مطلق و طهارت و زیبایی محض است، با اُنس با او می توان از مرگ و زندگی بازی نخورد، زیرا با نظر به او، او عظمت و شکوه خود را در برابر دیدگان ما می گشاید و روشن می کند با کوچک ترین افکار ناشایست، ما را از نگاه به شکوه و عظمتش محروم می کند، این است معنای خوف و رجایی که اولیاء الهی بدان منوّرند.
  جان بلند و مصفا، جانی است که دور از دسترس سایه های ظلمانیِ دنیا به سر می برد و قبله ی جان خود را کسی می یابد که مالک مرگ و زندگی است و تجربه کرده است او تنها در منظر انسان هایی ظهور می کند که در سایه ی بندگیِ او از دروغ گوئی و کینه توزی و خودستائی ها آزادند. 

  زندگی با دو کانون
  انسان متعالى که در تمام طول عمر با حقیقت، زندگی کرده است اين سخن را گفته: «وَ اَعْلَمْ اَنَّ مالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مالِكُ الْحَياةِ» بدان! آن كه مى ميراند همان است كه زنده مى گرداند و حيات مى بخشد. وقتی زندگى تماماً در قبضه ی حق است باید در متن زندگى، صاحب زندگی را به تماشا نشست و در این راستا همواره به او توكل کرد و خود را محدودِ نگرانی های مصيبت های احتمالی نکرد. باید خود را از سایه های آن ذهنی که همواره ما را به خود مشغول