صفحه ٢٥٧

 می گوید از صفت های فردی که در مقایسه با دیگران به آن صفات نظر داری، خود را برهان تا ذات پاک و یکدست خویش را تجربه کنی. منظور از اوصاف، هرگونه صفتی ست از نیک و بد که انسان در بند بماند و موجب تعلق خاطر و تشویش ذهنی شود. آن گاه که از آن اوصاف آزاد شدی، در دل خویش به همان دانشی دست می یابی که پیش از تو به پیامبران بخشیده بودند. و این همه، بی واسطه و مستقیم، بدون نیاز به نوشته ای یا استادی حاصل می شود. 
  "بینی اندر دل علوم انبیا "، این همان سخنی است که خواجه ی شیراز چنین سروده است:

  فیض روح القدس ار باز مدد فرماید     دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد

  رابطه ی سکوت و حکمت 
  حضرت به فرزندشان فرمودند: مواظب باش به دنبال هر علمی و هر حرفى نباشی وگرنه عمرت باطل مى شود. زیرا رجوعِ هر سخنی و علمى يا بايد به سوی حقيقت باشد و يا مقدمه  ای باشد برای رجوع به حقيقت. مثل زبان عربى که خودش حقيقت نيست ولى مقدمه اى است براى فهم قرآن. و قرآن هم خودش مقدمه ی ارتباط با حق است. اگر سخنى را بگوييم يا بشنويم كه مقدمه ی وصل به حق نباشد، انسان های سرگشته و بى كارى هستيم كه مقصد را گم كرده ايم.
  عرض شد «حکمت» به معنای آن نوع سکوتی است که زمینه ی تجلیات انوار الهی را بر قلب مؤمنین فراهم می کند و این بعد از به دست آوردن علومی است که انسان را از وجود حقایق و عوالم معنوی آگاه می کند. آری در این حالت به گفته ی مولوی: 

  خاموشى بحر است و گفتن همچو جو     بحر مى جويد تو را، جو را مجو
  از اشارت هاى دريا سر متاب     ختم كن واللّه  اعلم بالصواب

  با توجه به اين كه در زياددانستن و زيادشنيدن و زیادگفتن، علم نيست، باید عادت كنيم به گفتن و شنيدن های مفيد و بعد از آن بهترين علم را با سكوت به دست آوریم. اگر توانستیم به این نوع سكوت دست بیابیم که قلب ما آماده  ی تجلیات انوار الهی شود، علم ما از سنخ علم انبیاء و اولیاء الهی می شود. كسى كه از این نوع سكوت گریزان است در حقيقت از ارتباط با باطنی ترین ابعاد وجودی اش محروم است، آن ابعادی که در عالم معنا حاضر است، در واقع این