صفحه ٢٥٦

دلتان آماده شد كه از حق سخن بشنود ديگر حرف غيرحق را نمى گيرد و همواره به دنبال آن حالتی هستید که خداوند از درون شما با شما سخن بگوید. گفت:

  اى خدا جان را تو بنما آن مقام     كاندر آن بى حرف مى رويد كلام

  به همین جهت مولوی می خواهد از حرف و صوت آزاد شود و ماوراء حرف و صوت سخن بگوید: می فرماید: 

  حرف و صوت و گفت را بر هم زنم     تا که بی این هر سه با تو دم زنم
  قافیه اندیشم و دلدار من          گویدم مندیش جز دیدار من

  اين نوع علم را که به کمک آن جان انسان منوّر شود، علم پيامبران مى گويند. چون آن ها جانشان را آماده ی گرفتن حقيقت كرده بودند خداوند هم فوق كتاب و درس و تعلیمِ رسمی، چيزهايى به آن ها آموخت كه همه ی مدرّسان عالَم شدند شاگرد آن ها. راه رسیدن به این نوع علم آماده كردن جان است براى گرفتن حقيقت و آزادكردن خود از شنيدن هر حرفى و پاك نمودن روح از شنيده هاى بى ثمر. گفت:

  بشوى اوراق اگر همدرس مايى     كه علم عشق در دفتر نباشد

  باید روح خود را از خودنمائی ها پاک کرد تا آن نوع علم تجلّی کند به گفته ی مولوی: 

  گر ز نام و حرف خواهی بگذری     پاک کن خود را ز خود، هین یکسری
  همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو     در ریاضت آینه ی بی زنگ شو
  خویش را صافی کن از اوصاف خود     تا ببینی ذات پاک صاف خود
  بینی اندر دل علوم انبیا     بی کتاب و بی مُعید و اُوستا

  مولانا می گوید به وسیله ی ریاضت، صفحه ی دل خویش را از زنگار هوا و هوس برهان تا همچون آینه ای یک دست و بدون آلودگی، هرچه در برابرش قرارگیرد، بی کم و کاست، عین آن را نشان دهد. ریاضت، کم خوری و کم نوشیدن و کم خوابی و پیوسته در ذکر و فکر بودن است و از آن مهم تر منظور از ریاضت. علاقه مند نشدن به خوردن و نوشیدن می باشد وتنها پای بندی سالک به عشقی الهی است که می تواند بر وسوسه و وسواس درون لگام زند. گفت:

  پوزبند وسوسه عشق است و بس     ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟