دلتان آماده شد كه از حق سخن بشنود ديگر حرف غيرحق را نمى گيرد و همواره به دنبال آن حالتی هستید که خداوند از درون شما با شما سخن بگوید. گفت:
اى خدا جان را تو بنما آن مقام كاندر آن بى حرف مى رويد كلام
به همین جهت مولوی می خواهد از حرف و صوت آزاد شود و ماوراء حرف و صوت سخن بگوید: می فرماید:
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم
قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من
اين نوع علم را که به کمک آن جان انسان منوّر شود، علم پيامبران مى گويند. چون آن ها جانشان را آماده ی گرفتن حقيقت كرده بودند خداوند هم فوق كتاب و درس و تعلیمِ رسمی، چيزهايى به آن ها آموخت كه همه ی مدرّسان عالَم شدند شاگرد آن ها. راه رسیدن به این نوع علم آماده كردن جان است براى گرفتن حقيقت و آزادكردن خود از شنيدن هر حرفى و پاك نمودن روح از شنيده هاى بى ثمر. گفت:
بشوى اوراق اگر همدرس مايى كه علم عشق در دفتر نباشد
باید روح خود را از خودنمائی ها پاک کرد تا آن نوع علم تجلّی کند به گفته ی مولوی:
گر ز نام و حرف خواهی بگذری پاک کن خود را ز خود، هین یکسری
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو در ریاضت آینه ی بی زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود
بینی اندر دل علوم انبیا بی کتاب و بی مُعید و اُوستا
مولانا می گوید به وسیله ی ریاضت، صفحه ی دل خویش را از زنگار هوا و هوس برهان تا همچون آینه ای یک دست و بدون آلودگی، هرچه در برابرش قرارگیرد، بی کم و کاست، عین آن را نشان دهد. ریاضت، کم خوری و کم نوشیدن و کم خوابی و پیوسته در ذکر و فکر بودن است و از آن مهم تر منظور از ریاضت. علاقه مند نشدن به خوردن و نوشیدن می باشد وتنها پای بندی سالک به عشقی الهی است که می تواند بر وسوسه و وسواس درون لگام زند. گفت:
پوزبند وسوسه عشق است و بس ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟