صفحه ١٩٤

  می گذاریم، در حالی که خدا در گوشه ای از امور این عالم نیست پس عملاً بدون توجه به خدا عمل کرده ایم. اگر صحبت هاى دو نفر را بشنويد كه به طرف شما مى آيند و يكى از آن ها به ديگرى مى گويد: «برويم به فلانى سلام كنيم شايد روزگارى به دردمان بخورد!» بعد به طرف شما بیایند و بگويند: «ما مخلص شما هستيم و فقط به قصد ديدار شما آمده ايم...» آيا از دورويى آن ها ناراحت نمى شويد؟ و از اين كه دل آن ها با زبانشان يكى نيست از ايشان متنفّر نمى گرديد؟ موفقیت اوليای خدا - که خداوند همه ی امورشان را به عهده گرفته- به جهت آن است که با خدا اين طور عمل نمى كنند، تمام وجودشان را به او مى سپارند و او هم اراده های آن ها را در راستای اراده ی خودش قرار می دهد و به هر آن چه می خواهند می رسند تا آن جایی که خداوند در حديث قدسي می فرماید: «عَبْدى اطِعْنِى حَتَّى  اجْعَلَكَ  مِثْلى  فَانّى اقُولُ كُنْ فَيَكُون، فَانْتَ تَقُول كُنْ فَيَكُون»(3)  اي بنده ی من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من به هرچیز بگویم بشو! می شود، تو آنچنان می گردی که به هرچه بگویی بشو! می شود. این طوری خداوند امور چنین بندگانی را به عهده می گیرد.
  
  توصيه ای برای وحدت اراده ی عبد با ربّ 
  براي دست يابي به اين مقام تنها راه، همان راهي است كه حضرت به فرزندشان توصیه کردند. در حديث قدسي ديگری به نام حدیث قرب نوافل آمده است: «مَا زَالَ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَكُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا»(4)  همواره بنده با انجام نوافل به من نزديك مي شود تا آن که به او علاقه مند می گردم پس من گوش او مي شوم كه با آن مي شنود و ديده اش مي گردم كه با آن مي بيند و دستش مي شوم كه با آن عمل مي كند.
  اين همان وحدتي است كه ميان بنده و خدا پديد مي آيد و تفاوت ها، جز در عبوديت و ربوبيت ذاتي از ميان مي رود. اين گونه است كه هر آن چه از بنده صادر مي شود از خدا و به