صفحه ١٨٥

 ياد توست. خدا خودش مى فرمايد: اگر به ياد من باشى من هم به ياد تو هستم. حالا اگر قدرت مطلق به ياد ما باشد ديگر از چه چيزى بترسيم؟ ملاحظه کنید که نصيحت بسیار ارزشمندی فرموده اند. اگر كسى مطمئن شود كه وقتى به ياد خداست قديرِ عليمِ سميعِ بصيرِ جوادِ مطلق، كه مالك هستى است، به ياد او و مراقب و مواظب اوست، ديگر هيچ نگرانى نخواهد داشت و با اين روحيه و با كشف توجّهِ حق به بنده، فقط به «بندگى» خواهد پرداخت. مگر ما چيزى غير از اين مى خواهيم؟ بايد ما آن قسمتى را كه بر عهده ی ماست انجام دهيم، که همان به ياد خدابودن است و فراموش نكردن حضور حضرت حق در همه ی روابط و اعمال، آن قسمت دیگر که مربوط به خداوند است که به یاد ما باشد، هرگز مورد غفلت قرار نمی گیرد. البته ياد خدا درجاتى دارد كه هرچه شديدتر شد بندگى هم شديدتر مى شود.
  در توصیه ی «و اَلْجِئ نَفْسَكَ فى اُمُورِكَ كُلِّها اِلى اِلهِكَ» حضرت می خواهند ما بتوانیم در هر کاری نقش خدا را بیابیم و براساس رضایت او کارها را انجام دهیم و به این معنا کار را به او واگذاشته ایم تا آن نتیجه ای که او می خواهد واقع شود. به ظاهر توصیه ی ساده اى است امّا در آن سرّى بس عظیم مستتر است چون نظر را از ظاهرِ امور بالاتر برده ایم و متوجه باطنی شده ایم که در این ظاهر حاضر است. مثل آن که شما از طریق حرکتِ دست بنده متوجه اراده ی من می شوید و جای اصلی حرکت دست را در اراده ای که در باطن آن است می جوئید. حضرت مى فرمايند: خود را در همه ی امور به خدا بسپار و نظر به اراده ی او داشته باش حتى در خوردن و آشاميدن که به ظاهر فکر می کنیم خودمان می توانیم از عهده اش برآئیم، چه رسد در امور مهم تری مثل مقابله با دشمنان اسلام، تا با این کار خود را به پناهگاهى استوار و مدافعى شكست ناپذير سپرده باشیم. حضرت برروی پناهگاهی مطمئن تأکید می کنند كه مانع رسيدن خطرات به انسان مى شود. این را تنها کسانی با تمام وجود تصدیق می کنند که خودشان تجربه کرده  باشند. گفت:

  چون که غم پیش آیدت در حق گریز     هیچ چون حق غمگساری دیده ای؟

  مولوی در دیوان شمس تبریزی در رابطه با قلبی که با خدا مأنوس است و هرگز غم در آن وارد نمی شود، می گوید:

   ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست      پُر شِکَرست این مقام هیچ تو را کار نیست