صفحه ٤٨٠

اى فرزندم! خود را و ديگران را با يك ترازو بسنج به این صورت که آنچه برای ديگران می پسندی همان را برای خود بپسند و چيزى را كه برای خود ناروا مى دانى برای ديگران نيز ناروا دان، و آن سان كه نمى خواهى بر تو ستم كنند بر كسى ستم مكن، و چنان كه از مردمان چشمِ نيكى دارى، نيكى كن. كارى را كه از ديگران زشت مى دانى نيز از خود زشت دان و رفتارى كه چون با ديگران كنى خشنود گردى، چون با تو كنند به آن خشنود باش. آنچه ندانى مگوی، هرچند اندك باشد آنچه دانى. آنچه نمى پسندى كه درباره ی تو چنان گويند، درباره ی ديگران بر زبان مياور.
  ملاحظه می فرمائید که چگونه تمام تلاش حضرت آن است تا به فرزندشان - به عنوان نماد همه ی جوانان تاريخ - بصيرتى همه جانبه بدهند تا هیچ کس در ازاى چنین بصيرتی، در زندگی زمينى اش سرگشته نگردد و از حيات آسمانى غافل نشود. اگر انسان بتواند خودش را و شرايطى را كه در آن زندگى مى كند درست تحليل كند، در اوج امیدواری، عين تحرك و نشاط و فعاليت مى شود و از يأس و غرور و سكون آزاد مى گردد. و اين صفت الهى كه قرآن در موردش مى فرمايد: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْن»(1)  همواره خدا در ايجاد است، در قلب او تجلّى مى كند. چون قلب مؤمن شأنی از شئون الهی است و به نور الهی هر لحظه در تحرك و شأن جديدى است.
  بيشتر خمودگى ها و سستى ها به جهت آن است كه جایگاه خود را از یک طرف و شرايط زمينى مان را از طرف دیگر در این عالم درست تحليل نمى كنيم.
  فرمودند: فرزندم! من از دنيا و زوال دنيا و تغييرات آن به تو خبر دادم. جنس دنيا آن چنان است كه پايدارى بر او نگاشته نشده است و از آخرت و وعده هاى آخرتى هم به تو خبر دادم. جنس آخرت آن چنان است كه نابودى بر او نگاشته نشده است. دنيا «بودن» ندارد و آخرت «نبودن» ندارد. فرمودند مثال هايى برايت زدم تا عبرت بگيرى و بفهمى كسى كه دنيا را درست بشناسد مى فهمد كه مسافر است و آداب مسافر بودن را از دست نمى دهد. مسافر خصوصياتى دارد، از جمله آن که به منزلى كه در آن است دل نمى بندد و از مقصدش غافل نمى شود. هر