صفحه ٤٤٢

از پي بانگ جرس دويدن گاه با احساس بسط  است و گاه با احساس قبض و دقيقاً ايمان در اين احوالات در جان آدمي نقش مي بندد. گاهی انسان احساس می کند به او اقبالي شده و گاهی ادبار را تجربه می کند تا چراغ جانش که همان ایمان است گشوده شود. به تعبير مولوي:

  يك لحظه داغم مي كشي     يك دم به باغم مي كشي
  پيش چراغم مي كشي     تا وا شود چشمان من

  هرکس بايد اقدام به ايمان ورزيدن كند ولي حقيقت اين است كه در بعضي موارد اين راز و حقيقتِ زيبا و دلربا كه شخص را دچار خود مي كند و او را بي اختيار در كام خود مي كشد، در او یک تغيير بنيادين به وجود مي آورد. به جرأت می توان گفت: غیر ممکن است منظره اي لطيف تر از اين حالت، که گشودگی ایمان در قلب انسان است، در عالم باشد كه انسان بتواند حیات تازه ای به دست آورد. 
  برهان از یک طرف روشن می کند ما در مقابل خدا هيچ هویت مستقلی نداریم، هویت ما هویتی تعلقی است و قرآن از طرف دیگر مى فرماید: «اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّه ِ»(9)  شما از جهت اتصال تان به خداوند در فقر هستید و هیچ وجود مستقلی ندارید. حالا اگر خودتان از طریق شعور قلبی به اين حالت رسيديد، زندگى تان عوض مى شود و به بهترین شکلِ ممکن با خدا زندگی می کنید. 
  كسى كه از محدوديت هاى خود غافل است از خود غافل است، بايد محدوديت های خود و نامحدودبودن خداوند را بشناسيم و سعى كنيم از طريق خداى نامحدود و اتصال به نور او، خود را از این محدوديت ها رها كنيم، نه اين كه خود را در محدوديت هاى بيشترى فرو بريم و تصور كنيم نامحدود شده ايم. به گفته ی مولوی:

   ذوق آزادى نديده جان او      هست صندوق صور ميدان او
   گر ز صندوقى به صندوقى رود      او سمائى نيست صندوقى بود

  ممکن است کسی بگويد من خيلى خوشبخت هستم چون فرش كهنه ام را فروختم و فرش نو خريدم. در حالى كه شما از طريق بى نهايت مى توانيد از نهايت ها و صندوق ها آزاد شويد. با