صفحه ٤٣١

  چيزى برتر از اوست، جلو همه چيز است و نتوان گفت دارای جلو است. در اشياء داخل است نه مانند داخل بودن چيزى در چيزى، از همه چيز خارج است نه مانند چيزى كه از چيزى خارج باشد. 
  اگر دل جنابعالی متوجه شد او اوّل است و او آخر است و او ظاهر است و او باطن است ديگر چیزی براى كسى نمى ماند كه حضرت حق بخواهد لابلاى آن چيزها باشد و يا آن چيزها باشند و خدا هم پائین و یا بالاى آن چيزها باشد. آرى با برهان صدّيقين عقلاً مى توان پذيرفت كه فقط اوست كه هست و بقيه دارای هستى مستقلی نیستند و همه ی مخلوقات عین ربط به حق اند. ولى آن چه موجب می شود که حضرت حق را در همه ی منظرها بنگریم با تزكيه ی قلب حاصل می شود تا برسیم به این که «هُوَ اللّه ُ اَحَدٌ» او «احد» است. احد يعنى يكى كه دو ندارد. احد يعنى يكى كه هيچ چيز در کنار او نيست، احد يعنى هستىِ محض. به قول فيلسوفان «وجود» مساوق «وحدت» است. اگر وحدت به قلبمان رسيد، اگر به آن جا رسيديم كه فقط خدا هست، آيا جايى براى من مى ماند كه بگويم، من هستم و خدا هم هست؟ صائب چه عالى فرمود که:

   كاسه ی منصور خالى بود، پر آوازه شد      ورنه در ميخانه ی وحدت كسى هوشيار نيست

  چطور يك كاسه ی چينىِ خالى را اگر ضربه بزنى صدا مى كند، ولى اگر پر از آب شد وقتى ضربه زدى صدا نمى كند و داد و بيداد راه نمى اندازد، به حلاج مى فرمايد: اين همه داد و بى داد ندارد، همه ی اهل ميخانه ی وحدت چیزی جز حق نمى يابند. انسان چون خود را می بیند زیبائی ها را به غیر خدا نسبت می دهد وقتی انسان نظر به خود داشت و با خود بود حقیقت از منظرش به حجاب می رود. مولوی برای روشن شدن مطلب می گوید: 

   گفت ليلى را خليفه كان تويى      كز تو مجنون گشت پريشان و غوى
   از دگر خوبان تو افزون نيستى      گفت رو، رو چون تو مجنون نيستى
   با خودى تو ليك مجنون بى خود است      در طريق عشق بيدارى بد است

    دیده ی مجنون اگر بودی تو را     هر دو عالم بی خطر بودی تو را