تصديق می كند و می یابد كه جز حق در صحنه نيست و این همان بصیرت توحیدی است. با توجه به چنین نگاهی است كه حضرت مولی الموحدین(علیه السلام) عرضه می دارند «ما رَأَيْتُ شَيْئا اِلاّ وَ رَأَيْتُ اللّه َ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»(3) يعنى من چيزى نمى بينم مگر اين كه قبل از آن چیز و بعد از آن و با آن، حق را مى بينم و حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی عليه» در توصیف این جمله می فرمایند: «پس، عارف باللَّه، حقّ را در جميع امكنه و احيازْ مشاهده، و همه را كعبه ی آمال و وَجهه ی جمال محبوب بيند و از تقييد به مرآتى دون مرآتى خارج، و «ما رَأَيْتُ شَيْئاً إلاّ وَ رَأَيْتُ اللَّه فيهِ وَ مَعَه» گويد و عالم را به وجود حقانى مشاهده كند».(4)
وقتی نگاه انسان متوجه جنبه ی وجودی مخلوقات شد و مخلوقات را آینه ی نمایش انوار الهی دید عملاً هر چیز را که بنگرد قبل از آن چیز و با آن چیز و بعد از آن چیز خدا را می بیند. اگر بتوانیم اشاره ی حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را درست درک کنیم كم كم وارد وادى مشاهده ی حقایق عالم خواهیم شد و عملاً قلب تصديق كند آنچه در عالم وجود دارد آینه ی نمایش کمالات الهی است و خواهد گفت:
که جهان موج های این دریا است موج و دریا یکی است غیر کجاست
یا آن جایی که فخرالدین عراقی می گوید:
از صفای میّ و لطافت جام در هم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گویی میّ یا مدامست و نیست گویی جام
و از این منظر عرفا می گویند:
کُلَّما فِی الْکَوْنِ وَهْمٌ اَوْ خیال اَوْ عُكُوسٌ فِى الْمَرايا اَوْ ظلال
هر وجودی در عالم، توهّم و خیالی بیش نیست و یا عکس هایی در آینه ها و یا سایه است.
چون او هم اوّل است بدون اوّليّت و هم آخر است، بدون آخريّت و در عین اولیت، آخر است و در عین آخریت اول است، نه این که از جهتی اول باشد و از جهتی آخر، این که برای خداوند امتیازی نیست چون هرچیزی از جهتی اول است و از جهتی آخر، بلکه او در عین