صفحه ٤٢٣

این و آن گفتن مرا عمری حجاب راه بود      چون گشادی چشم من دیدم که این و آن تویی

  این طور سخن گفتن که شاعر می گوید به اعتبار همان اولیت و آخریت خداوند است که مولی الموحدین(علیه السلام) توصیف فرمودند وگرنه هیچ کس این پدیده ها را خدا نمی داند، همان طور که کسی موج ها و حباب ها را دریا نمی داند. و آن هایی که بحث «وحدت وجود» را مطرح می کنند همین معنا را منظور نظر دارند.
  همه می فهمید که نیستی وجود ندارد و هستی است که هست، از طرفی هرچه بدى و نقص در عالم هست ریشه در نيستى دارد و هرچه خوبى و كمال در عالم هست ریشه در هستى دارد. مثلاً كورى از نيستىِ بینائی است و بينايى یک واقعیت است و در واقع نبودن بينايى همان كورى است مثل مرگ که عدم حیات است، پس هر جا پاى بودن و «وجود» در میان است، پاى كمال در میان است و هر جا پای يك نحوه نبودن و نیستی در میان است يك نحوه نقص در میان است. حالا با توجّه به اين مقدمه وقتی مى گوييم خداوند هستىِ محض است يعنى خداوند كمال محض است چون عدم با نقص همراه است و وجود با کمال همراه می باشد، پس وجود مطلق، کمال مطلق خواهد بود. اين ديوار، وجود مطلق یا هستىِ محض نيست چون نقص دارد و بسیاری از کمالات را ندارد، مثل شجاعت و شعور و غیره. اگر ملاحظه بفرمائید تمام چيزهايى كه در عالم هست هيچ كدام وجود مطلق و یا هستى محض نيستند، چون كمال محض نیستند و هر کدام کمالاتی را ندارند در حالی که ثابت شد خداوند هستى محض و به همان معنایی که عرض شد، کمال محض است. چون وجود همه ی مخلوقات از اوست و وجود با کمال همراه است، پس خداوند كمال محض است. همان طور همه تری ها از آب است و آب، تری محض یا عین تری است. 
  وقتی روشن شد خداوند هستى محض است دیگر معنا ندارد بگوئیم خداوند چه موقع بوده است، زیرا اگر او در موقعی نبوده باشد، پس هستی محض نیست، به همین جهت گفته می شود هستی یا وجود محض قبل و بَعد بردار نیست، قبل و بعد داشتن مربوط به چیزهایی است که محدودند، مثل من که قبل از خلق شدنم نبودم و بعد از مردنم باز در این دنیا نیستم ولى خداوند به هیچ معنایی قبل و بعد برنمى دارد تا اول و آخر به معنایی که برای مخلوقات هست در مورد او مطرح باشد، پس او اول است ولی نه اولیتی مثل اولیت اشیاء و آخر است ولی نه