صفحه ٣٣٠

 اسلامى به عالى ترين نحوه شكل دهيم، بايد به سیره ی علماء دین به عنوان راه سازماندهى به آينده نگريست تا معنى حقيقى خود را بنمايانند.
  اگرچه شخص متفكر تنها است و تفكر در خلوت صورت مى گيرد، ولى كسى خلوت دارد كه با ديگران باشد. تفكر، راه صحيح واردشدن بين انسآن ها است تا روزمرّگى ها ارتباط ها را ضايع و آينده را پوچ ننمايند. علماى ما تنهايى و خلوتِ تفكر را پس از باهم بودن به دست آورده اند و براى ارتباط هاى صحيح امروز ما، حاصل آن خلوت و تفكر را به كتابت آورده اند. آرى آن خلوت ها بريدن از ديگران براى برقرارى پيوند مستحكم با انسآن هايى است كه تشنه ى تفكر و پيوند علمى اند، براى زندگى در آينده اى كه ماوراء امروز است.
  آيا نمى توان گفت آن گروه از مردم ايران كه گرفتار فرنگى مآبى شدند و ديگر زبان مردم را نمى فهمند به جهت آن است كه از تاريخ ملت ايران بيرون افتاده اند، تا آن جا كه ايرانى بودن خود را با منظرى كه غرب به آن ها مى نماياند، در ايران باستانِ قبل از اسلام دنبال مى كنند؟ انقلاب اسلامى راهى است تا اين گسستگى ها جبران شود و غرب زدگى به كلى از روح ملتى كه مى تواند با تاريخ دينى خود زندگى كند برچيده شود و از اين جهت انقلاب اسلامى مرحله ى گذار ملت است از غرب زدگى - كه منشأ گسست  و تنفر بين آحاد افراد بوده و هست- به سوى اخوّتى كه همه ى دست ها و دل ها را يگانه مى كند. ما در شرايطى قرار داريم كه لازم است خود را و انديشه هاى خود را در عالَمى ارزيابى كنيم كه سخن گفتن از آن عالَم كار مشكلى است و بيشتر بايد حساس شويم تا آن را درك كنيم و تا وقتى مبادى تفكر زمانه ى خود را درست درك نكنيم نه دانشمند ما و نه عامى ما هيچ كدام نمى توانند تاريخ را جلو ببرند. زمانى دانشمندان ما و مردم ما مى توانند زبان همديگر را بفهمند و با هم مراوده داشته باشند و در كنار هم زندگى كنند كه هر دو در درك مبادى زمانه مشترك باشند، چيزى كه در بعضى مقاطعِ تاريخ اتفاق افتاده است. نمونه ى اخير آن در زمان وقوع انقلاب اسلامى بود، زمانى كه حضرت امام متذكر نوعى از مبادى شدند و جامعه ى ما در فطرت خود آن را شناخت و با حضرت امام احساس همسخنى كرد، آن زمان، زمان همسخنى ما با یکدیگر بود. بعد از دفاع مقدس و رجوعِ به غرب، گرفتار گسست  تاريخى شديم به طورى كه امروز افراد نمى دانند مبادى آن ها براى فكركردن چه چيز بايد باشد و از كجا بايد كار را شروع كنند و به كجا بايد