صفحه ٢٧

دنیا چنین است، پس آن  سختی ها را به عنوان واقعيت مى پذيرد، که چنین فردی را «اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلدّهر»، می گوئیم. یا با نادیده گرفتن چنین واقعیاتی دائماً وقتی با سختی های دنیا روبرو می شود گله می کند که چرا چنين شد؟ گله دارد چرا موهاى سرش سفيد شده، چرا هوش من از ديگرى كمتر است و همچنان هزاران چراهای بی جواب را با خود تکرار می کند. اين چراها در این دنیا نشانه ی عدم بصيرت است نسبت به دنیا و نپذیرفتن سختی  های طبیعی دنیا. كسى كه از درست ديدن حادثه های دنیا عاجز است یقیناً در رویارویی با حادثه ها، قربانى آن ها مى شود. 
  حضرت مى فرمايند، فرزندم! كسى براى تو نامه مى نويسد كه اين روزگار را با همین حادثه ها و سختی ها پذيرفته است. مى داند و مى بيند كه اين روزگار هم پيرى دارد و هم سيل، هم جنگ دارد هم كشته شدن؛ هم دعوا و خيانت دارد و هم وفادارى و ايثار؛ هم شيطان دارد هم ملك. عرض بنده آن است که ملاحظه بفرمایید كسى كه اين نکته را در دنیا و نسبت به دنیا بفهمد به بصيرت بزرگى نائل آمده است و می تواند به بهترین انتخاب ها دست بزند، چنین انسانی ديگر «در» دنيا زندگى نمى كند بلكه «فوق دنیا» زندگى مى كند. در يك بازى فوتبال اگر انسان تنها جزء بازيكنان باشد؛ با رفتن توپِ رقیب در درون دروازه ی تيمش غصه مى خورد؛ اما اگر جزء داوران بازى باشد مى داند كه رفتن توپ به دروازه در يك بازی، امر طبيعى است، حالا يا بايد توپ به دروازه تيم رقیب برود يا به دروازه ی تيم خودی تا بازی واقع شود. براى همين مى گويند: بازى بُرد و باخت دارد و با این دید دیگر هيچ غصه اى نمى خورد که توپ به دروازه تیم خودش وارد شد. در بازىِ زندگى هم قضیه همين طور است که روزگار سختی هایی دارد و باید در زندگی جایی برای آن ها در نظر گرفت. كسى كه در زندگی فقط به دنبال بردن است وقتی با شکست روبه رو می شود دچار يأس مى گردد، همچنان که با برنده شدن مغرور مى شود. در رابطه با همین نكته،  قرآن مردمی را توصیف می کند که همواره در دست یأس یا فخرِ خود زندگی را می گذرانند. مردمی که اگر ضررى به آنها برسد شديداً مأيوس مى شوند و اگر نعمتى به آنها برسد بسيار شاد و مغرور مى گردند. مى فرمايد: «وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الإنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنا مِنْهُ اِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ وَ لَئِنْ اَذَقْنا نَعْماءَ...... اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور» انسان در شرایط طبیعی - وقتی هنوز به ایمان نرسیده- اگر از طرف ما به رحمتی رسید و سپس آن را از او گرفتیم، او شدیداً مأیوس و ناسپاس می شود و چون بعد از رنجی که به او رسیده،