صفحه ١٢٩

  ما عموماً، با سايه هاى ذهنمان زندگى مى كنيم و به حقیقی ترین بُعد زندگی که همان ابدیت است رجوع نداریم هنگامى كه حضرت طوری سخن می گویند که ما مجبور می شویم اين سايه ها را كنار بگذاريم، از خود مى پرسيم پس چه كار بكنيم چون کار دیگری نداریم. به گفته ی عطار:

  کار ما از خلق شد بر ما دراز     چند از این مشت گدای بی نیاز
  تا نمیری از خود و از خلق پاک     بر نیاید جان ما از حلق پاک

  وقتی ما مطمئنيم امام معصوم سخن می گویند و هرچه بفرمایند عين حق است، می توانیم سخن آن حضرت را با سایه های ذهنی خود مقایسه کنیم، تا معلوم شود ما فعلاً به سايه ها دلخوشيم و بعد كه آفتاب حقیقت طلوع مى كند اين را به وضوح درمى يابيم که چه اندازه گرفتار سایه های ذهنی خود بوده ایم. حضرت با بصيرتى كه دارند همين حالا حقیقتِ هر چیزی را در مقایسه با ابدیت مى بينند و بر همان اساس مى فرمايند؛ جایگاه ابدی خود را اصلاح کن، چون دنيا چيزى نيست كه بتوان به آن به عنوان جا و مأوا نظر کرد. اگر ما به اين حقيقت پى برديم هيچ وقت نمى رويم گوشه ی خانه هاي مان بنشينيم و يا زندگي مان را صرف كارهاى بيهوده كنيم بلكه كارهایی را انجام مى دهيم که برای خودمان و بقیه مفیدند.
  وقتی جایگاه اصلی خود را دنیا تصور کردیم ساده ترین موضوعاتِ دنیا برایمان مهم می شود و همه ی فکر و ذکر خودمان را مشغول دنیا می کنیم. دانش آموزى در دبيرستان مردود شد، براى اين كه دوستانش نفهمند كه مردود شده مجبور شد به دبیرستان غیر انتفاعی برود، خانواده ی او به خاطر تأمين هزينه ی كلاس های دبیرستان غیر انتفاعی بعضى از وسايل زندگي شان را فروختند تا بتوانند هزینه ی مورد نیاز او را فراهم کنند، از آن طرف برای آن که همسایه ها نفهمند او مردود شده رابطه ی آن جوان با جوانانِ همسایه قطع شد و به یک جوان منزوی تبدیل شد که نه دیگر مسجد می آمد و نه در بسیج محل شرکت می کرد. برای یک موضوع بسیار پیش پا افتاده، بعضی ها تا این حدّ خود را به زحمت می اندازند! اين افراد از چه چيزى فرار مى كنند؟ جز از چیز هايى كه خودشان در ذهن خود ساخته اند؟ ملاحظه کنید چگونه سايه ی ذهنی آن خانواده به خاطر این که ديگران نفهمند فرزندشان مردود شده، آنها را به چه درد سرى انداخت. اگر زندگیِ ابدی براى اين خانواده اصل بود و نه دنیا و نه قضاوت