صفحه ٤٣٩

دين را در حجاب مى برد و نمى گذارد بشر بفهمد چرا سرگردان است، به اسم جلوه گاه حقيقت اسلام و جلوه گاه حُسن و جمال ازلى، عكس آن را نشان مى دهد.

ريشه ى علاقه مندى به غرب 
6- اگر خواستيم ظلمات غرب به خوبى روشن شود بايد فرهنگ حضورى اسلام جان ها را سيراب كند، وقتى از طريق فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) مردم توانستند با «وجودِ» حقيقت مرتبط شوند مى فهمند ساير فرهنگ ها چه بلايى بر سر آن ها آورده است، همچنان كه مى فهمند جايگاه دستورات دين چه اندازه گرانقدر است و بنا دارد بشر را تا كجا ببرد. انسان ها هر اندازه كه در وَهم زندگى كنند بيشتر علاقمند به غرب مى شوند و چون غرب در انتهاى ظهورِ صورت وَهمى خود به سر مى برد براى افرادِ وَهم زده، نهايت آرزوست. در مقابل فرهنگ غربى، شيعه به عنوان عالى ترين صورت ديندارى قرار دارد، بدين نحو كه در بستر شريعت اسلامى با نظر به اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) كه مقامشان مقام كاملِ ارتباط حضورى و قلبى با حقيقت قرآن است، انسان ها مى توانند با عالى ترين نحوه ى «وجود» مرتبط باشند. «1» و چنين بصيرتى مى تواند در مقابل چنان وَهمى ايستادگى كند و آن را محو نمايد و از حجاب هايى كه مى گويد اسلام هزار و چهارصد سال پيش حقوق بشرش را تصويب كرده گذر كند و متوجه شود در اسلام از همه مهم تر حق الله مطرح است و حق الناس هم بر مبنايى كه خداوند تعيين كرده است مورد نظر است، نه آن حقوق بشرى كه غريبان مى گويند. با نور فرهنگ حضورى اهل بيت (عليهم السلام) مى توان متوجه شد هيچ چيزى از غرب، خودى نيست، نه حقوق بشر آن، حق الناس است و نه دمكراسى اش همان  «شُورا بَينَهمِ» قرآنى است، اگر توانستيم از نظر فكرى و فرهنگى از رجوع به فكر غربى توبه كنيم، چيزى نمى گذرد كه در اثر آن توبه تجليات انوار الهى تلألؤ خواهند نمود و معنى ايمان و اطاعت از خدا و رسول (ص) و ائمه (عليهم السلام) معنى حقيقى خود را باز مى يابند. بايد بپذيريم ما هنوز از اين حالت فاصله ى زيادى داريم و هنوز در افق معرفتى جامعه، تمدن دينى، چيزى جدا از تمدن غربى نيست و اصلًا غرب به عنوان يك فكر و فلسفه اى كه مغايرت