صفحه ٣١٨

بيش از آن كه سير طبيعت را «پيش بينى پذير» سازد، «فهم پذير» مى گرداند، و به همين جهت بايدگفت: هدف اوليه و بالذات علم همانا شناختى از جهان است كه بتوانيم به كمك علم و عقل به دست آوريم و سلطه بر طبيعت امرى ثانوى و بالعرض است.

عرف اهل علم و زبان آن:
آقاى ايان باربر در ادامه ى بحث روش هاى علم تجربى، در رابطه با عرف اهل علم و زبان آن ها مى گويد: دل سپردن به منطق علم و شوق به موفق جلوه دادن علم باعث مى شود كه نسبت به شيوه ى رشد آهسته و افتان و خيزان علم و دچارشدن آن به بسيارى از مقدمات غلط و فرضيه هاى محتمل الصدق اما بى حاصل و بن بست هاى يأس آور، كه همه جزء سير و سلوك علم بوده است، بينش مبهمى پيدا شود. و غافل شويم كه همين علم چقدر خطاها را پشت سر گذارده و چه خطاهايى در پيش رو دارد.
جامعه ى اهل علم شيوه ى خاص زندگى خود را دارند و معيارها و خُلقيات و آرمان ها و زبان و تصويب و انتشار مخصوص به خود را دنبال مى كنند. اين جامعه بسان سايرجوامع، دستخوش ضعف ها، كفايت ها و بى كفايتى هاى معهود انسانى اند و براى خود سياست، ضرب و زور و گروه هاى فشار دارند ... شيلينگ مى گويد: جامعه ى اهل علم نظرات مخالفِ روش خود را يا رد مى كنند- چنانچه ادراك فراحسّى كه بسيارى از روانشناسان بر آن تأكيد دارند را ناديده مى گيرند- و يا با نظريه ى مخالفِ نظرات خود كج دار و مريز رفتار مى كنند- چنان كه علم طب با طب سوزنى انجام مى دهد- و همين روش هاست كه جامعه ى اهل علم را برپا و با هم نگه مى دارد. پولانى مى نويسد؛ «اعضاى اين جامعه همه در برگزيدن رهبران خود اتفاق كلمه دارند و از رهگذر اين اتحاد، سنت مشتركى حاصل مى شود كه در آن هريك از اعضاء، خط خاص خود را در پيش مى گيرد و پذيرفتن اين معيارها و مقبولات يكى از نتايج كارآموزى پژوهشى است كه در آخرين سال هاى دوره ى دكترى طى مى شود». «ت. س. كوهن» مى گويد: «تلاش علمى غالباً در چارچوب يك سنتِ پذيرفته شده انجام مى گيرد كه تعيين مى كند چه نوع تبيينى را بايد جستجو كرد، لذا ملاحظه مى شود كه يك مرتبه يك نوع منظر علمى سرمشق مى شود و بعد از مدتى جاى خود را به سرمشق ديگرى مى دهد، و به اصطلاح گفته مى شود با شيوه اى كاملا نو به