صفحه ٢٠٥

هر چه به آن اميدوارتر شديد، مى بينيد بيشتر نتيجه گرفتيد و اميد دست يابى به نتيجه بيشتر نيز در شما تقويت شد، به شرطى كه نخواهيد با قرائت فرهنگ غرب به اسلام نزديك شويد. شما يك مورد در تجربيات خود پيدا كنيد كه به واقع به اسلام اميدوار شده ايد و آن مورد را دنبال كرده ايد و به خوبى جواب نگرفته ايد، و بر عكس؛ يك مورد پيدا كنيد كه بشرِ امروز به غير اسلام اميدوار شده و جواب گرفته است. البته سرخوردگى ها و جواب نگرفتن ها متفاوت است و بستگى به درجه ى دورى و نزديكى برداشت ما از اسلام نسبت به عالم قدس دارد.
دين اسلام به عنوان پيام خدا آمده است تا اين نكته را متذكر شود كه اى انسان! تو اين ابعاد وسيع و گسترده ى مادى و معنوى را دارى و آنچه غير از اسلام در صحنه است در حال حاضر قدرت جواب گويى كامل به آن ابعاد را ندارد، پس اوّلًا؛ ابعاد متعالى انسان را براى او روشن مى كند، ثانياً؛ بستر جواب گويى به آن ها را نشان مى دهد. درست برعكسِ دين سكولارشده توسط فرهنگ غرب، كه ابعاد متعالى انسان را مورد غفلت قرار مى دهد بدون آن كه مستقيماً آن ها را نفى كند، و به جهت همين غفلت است كه مؤمنين معمولى به بسترى كه فرهنگ غرب فراهم كرده است اميدوارند، چون نمى دانند استعداد چه چيزهايى را دارند و غرب آن ها را مورد غفلت قرار داده است. آن آقاى متدينى كه مى خواهد با فرهنگ غرب كنار بيايد، بايد بنشيند تكليف خودش را روشن كند كه آيا در همين حدّى كه فرهنگ غرب، بستر زندگى را فراهم كرده است مى تواند احساس ثمردهى كند؟ اگر اسلام نيامده بود و متذكر اين ابعاد نبود، يك بحث بود، حالا كه اين دين آمده و وسعت انسان را به او نشان داده بحث ديگرى است، در همين راستاست كه عرض مى كنيم هيچ مكتبى در حال حاضر جز اسلام نمى تواند تمدن بسازد، به معناى اين كه نشان دادن همه ى ابعاد متعالى انسان و جواب دادن به آن ها فقط از طريق اسلام ممكن است.

اتصال به عالم ثبات؛ شرط بقاى تمدن 
سؤال:
با توجه به اين كه بقاى هر تمدن مشروط به اين است كه انسان در مناسبات خود به عالم ثبات وصل شود، آيا رمز بقاء هر تمدن را توجه به همين نكته روشن مى كند، يا اين كه ظهور بى ثباتى و درنتيجه اضمحلال تمدن ها به عوامل ديگرى هم بستگى دارد؟