صفحه ٢٠٣

تمدن سازى جامعه مى تواند داشته باشد، به طورى كه به اهدافى فكر كند و بر اساس آن اهداف شرايط مناسب تحقق آن ها را چه از نظر فكرى و چه از نظر محيط خارجى فراهم آورد.

ريشه ى ظرائف تمدن هاى قدسى 
سؤال:
با توجه به نكته ى اخير كه مى فرمايند ذات و روح انسان طورى است كه بسترهاى مناسب براى رفع حوائج خود را مى سازد، پس بايد بشريت به خودى خود تمدن ساز باشد و اين منحصر به مكتب خاصى نيست.
جواب: بله؛ چنين گرايشى و چنين توانايى هايى در انسان ها هست، حتى روح انسان در دوره ى جنينى چيزهاى ظريفى مثل قرنيه ى خود را كه پرده اى ظريف تر از حرير است، مى سازد تا بعداً در زندگى بيرون از رحم از آن استفاده كند، ولى اين به شرطى است كه اوّلًا؛ در زندگى دنيايى هم ارتباط خود را با عالم قدس قطع نكند، ثانياً؛ جهت گيرى هاى خود را نسبت به اهداف مقدس ضايع نگرداند. اگر جامعه اى اين دو نكته را رعايت كند، با همان دقتى كه هر نفسى در دوره ى جنينى انگشت و قرنيه براى خود مى سازد، تمدن به وجود مى آورد.
درست است كه هر فكر و فرهنگى، مى خواهد تمدن بسازد. اما كدام فكر و فرهنگ است كه مى تواند چيزى بسازد كه بماند و انسان در بستر آن فكر و فرهنگ احساس بى ثمرى نكند و شرايط به وجود آمده به تمام ابعاد بشر جواب دهد؟ آن فكر و فرهنگى كه دو خصوصيت فوق را داشته باشد. هر جامعه اى مجبور است براى زندگى جمعى خود تمدنى بسازد، اما آيا همه ى اين آداب و ادبى كه اقوام مختلف به وجود آوردند، به معناى اين است كه واقعاً در بستر آن آداب و شرايط، استعدادهاى متعالى افراد جامعه به ثمر مى رسند؟

آفات اسلام سكولار
سؤال:
چرا نمى توان گفت فرهنگ غرب به نحوى توانسته است به همه ى سؤال هاى بشر جواب دهد كه اكثر مردم دنيا- اعم از مؤمن و لاابالى- آن را پذيرفته اند و تصميم گرفته اند در بستر همان فرهنگ زندگى خود را به ثمر برسانند؟