صفحه ٤٣

است كه آن را طراحى كرده است. ولى دشت علاوه بر خيال، قلب را هم مى تواند اقناع كند چون باطن آن، تدبير خداى حكيم است. بر اين اساس است كه عرض مى شود اين تمدن على رغم اين همه انرژى اى كه صرف مى كند، چون ساختارش بر مبناى وَهم و خيال است، نمى تواند بماند. در مثالى كه در مورد پارك زديم ملاحظه مى كنيد كه دائماً ظاهر پارك ها را تغيير مى دهند تا براى گردشگران خسته كننده نباشد ولى هر چقدر هم شما به دشت و صحرا برويد خسته نمى شويد، چون با ابعاد عميق تر شما در ارتباط است. به جهت وَهمى بودن تمدن غربى از همان روز اوّل بزرگان جهان گفتند اين تمدن محكوم به فناست و به جاى آن كه بشر را در تاريخ جلو ببرد تمام انرژى خود را صرف ماندن خود مى كند.

آينده ى غرب و مقابله ى مستقيم با قداست ها
در اين موضوع عميقاً انديشه كنيد كه مگر مى شود اين تمدن تا آخر، براى حفظ خودش اين همه انرژى صرف بكند؟! مسلماً مجبور است به دشمنى هاى علنى ترى رو آورد، موضع گيرى هاى مستقيم شان عليه اسلام و جنگ با مسلمين كه برخلاف ادعاى حقوق بشرى خودشان است، نشان دهنده ى ناتوانى آن ها در حفظ خود است، به طورى كه مجبور مى شوند به حاكمان كشورهاى عربى بگويند: ديگر نبايد در اوّل سخنرانى هايتان «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بگوييد. بخواهيد و نخواهيد، اين ها مجبورند با اين كلمات مثل «بسم الله الرّحمن الرّحيم» كه متذكر عالَمى غير از عالَم مدرنيته است درگير شوند. يعنى براى حفظ بقاى وَهمى خود با هر چيزى كه به نحوى عقلانى و الهى است درگير مى شوند. به بهانه ى نفى طالبان با آيات جهادِ قرآن مقابله مى كنند تا به زعم خود فرهنگ مقاومت در مقابل غرب را از صحنه خارج كنند. حتماً در آينده با احكام عرفانى هم درگير مى شوند. هانتينگتون پيش بينى مى كند يكى از تمدن هايى كه با غرب درگير مى شود، تمدن چين است، به اين دليل كه در تمدن چين حكمتِ «لائوتسه» اى نهفته است كه تمدن غرب نمى تواند آن را تحمل كند، چون آن حكمت، ضد خيال وَهم زده است و با خيال نمى سازد، لذا باعث نفى تمدن غرب مى شود. غرب معنويت را در حدّ مرتاض بازى و فال گيرى و احضار روح و جادوگرى مى فهمد و در كنار خودش با آن ها به سر مى برد، ولى با تمدنى كه مبتنى بر حضور عالم قدس در روابط اجتماعى انسان ها