صفحه ٣٥

جواب: همان طور كه عرض شد در دل تمدن اسلامى افرادى مى توانند به كمالات خاصى برسند كه ديگر فوق ابزارها اراده كنند ولى؛ نه عموم مردم مى توانند به اين مقامات برسند و نه خود اين ها هميشه و در همه امورِ خود اين چنين زندگى مى كنند. اينجا باز هم حرف ارسطو سر جاى خودش هست كه گفت: هر كه فرد است، يا خداست يا دَدْ است. اين چنين آدمى كه شما مى گوييد: ديگر خيلى خدايى شده است. اما باز هم نمى توان گفت: «ابزار نمى خواهد»، بهتر است بگوييم: حداقل ابزار را مى خواهد؛ آخرش شما بدن داريد، غذا مى خواهيد، لوازم تهيه ى غذا نياز داريد، حتّى حضرت مريم (عليها السلام) هم كه در مرحله اى از زندگى، از ميوه هاى بهشتى استفاده مى كردند، همه ى زندگى شان اين طور نبود، بالاخره بايد خودشان بروند براى خودشان غذا تهيه كنند.

رمز بقاء تمدن ها
سؤال:
باز اين موضوع مطرح است كه كدام يك از فرهنگ ها مى توانند منشأ تمدن واقع شوند؟
جواب: عمده ى بحث ما در جواب اين سؤال نهفته است، تا حالا بحث اين بود كه هر بشرى در كنار بشر ديگر به هر حال تمدنى را شكل مى دهد، پس هر بشرى و با هر فرهنگى دست به تدوين تمدنى مى زند، منتها اگر آن تمدن مبتنى بر قوانين آسمانى باشد، جواب گوى انگيزه هاى اصيل همان بشرى است كه تمدن را ساخته است. ولى اگر آن تمدن جواب نيازهاى اصيل بشر را ندهد، و آن بشر احساس كرد تمدنى كه بدان وابسته است توانايى لازم را ندارد ديگر به حفظ آداب آن وفادار نمى ماند و در نتيجه آن تمدن سقوطمى كند.
تمدن ها در دو حالت جواب نيازهاى بشر را نمى دهند: يك حالت مثل فرهنگ حضرت موسى (ع) است كه در زمان حضرت عيسى (ع) جواب نمى دهد، و مثل تمدن حضرت عيسى (ع) است كه در زمان حضرت محمّد (ص) جواب نمى دهد كه اين طبيعى است، چون هر دينى كه مى آيد نقص هايى را كه مرور زمان براى تمدنِ دينى قبلى به وجود مى آورد تكميل مى كند. پس در واقع بايد گفت: دين بعدى مى آيد تا دين قبلى را كامل كند و به معنى واقعى، سقوطى در كار نيست. اما يك حالت، حالت تمدنى است كه از بنياد بر اساس چپاول و ارضاء