صفحه ٣٣

زندگى كه دنبال مى كرد غلط بود، درست وقتى كه ابزارها به فعليت رسيدند و توانست صورت ظاهرى آن زندگى آرمانى را محقق كند، با چيزى روبه رو شد كه آن را نمى خواست، ابزارها و تكنيك پيشرفته اهداف آن زندگى را فعليت بخشيدند ولى چون آن زندگى جواب گوى همه ابعاد بشر نبود، در اوج تكامل ابزارها، بشر غربى با بن بست روبه رو شد.
فرهنگ؛ آداب و رسومى است كه انسان ها براى اهدافى كه دنبال مى كنند براى خود تدوين كرده اند، مثلًا همين كه «چرا بايد پشت چراغ خطر توقف كرد يا چرا بايد از طرف راست جاده حركت كرد و چرا بايد به ديگران سلام كرد؟» اين ها فرهنگى است كه تمدن در درون خود ساخته است و در همين راستا تكنيك مورد نظر خود را نيز مى سازد. حال مى خواهيم بگوييم اگر فرهنگ، ريشه در معنويت و عبوديت نداشته باشد تا نفس امّاره را كنترل كند، ابزارهايى هم كه مى سازد، ابزارهايى در جهت ارضاى نفس امّاره است. آن چه بايد با دقت دنبال شود اين نكته است كه هر تمدنى ابزار مخصوص به خودش را مى سازد تا به اهدافى كه براى خود تعريف كرده برسد.
اين كه بزرگان ما در گذشته، عالَم دينى داشته اند و زندگى مخصوص به عالَم خودشان را با همه ى ابزارهاى لازمه اش ساخته اند، نكته ى قابل توجّهى است، آن ها عالَمشان بر اساس آن تمدنى بوده است كه پذيرفته بودند و بر اساس همان تمدن و بر اساس همان عالَم نوع زندگى و وسايل آن را ساخته اند، به قدرى آن عالم به فطرت انسان نزديك است كه با اين همه پيشرفت تكنيكى هنوز عالَم آن ها براى ما بسيار مطلوب است ولى عالَمى كه فرهنگ مدرنيته آورده برايمان قابل پذيرش نيست؟! علتش آن است كه عالَم آن ها متذكر عالَم قدس است، چيزى كه هر كس در فطرت خود طالب آن است. ما امروز گرفتار تمدنى هستيم كه حجاب عالم قدس و عالم معهود ماست و لذا به عمق جانمان كه توجّه كنيم از اين تمدن متنفريم، هر چند جوابگوى نفس امّاره ى ماست و از اين جهت از آن خوشمان مى آيد.

تمدن يا انزوا
سؤال:
آيا ما در تمدنى كه مى خواهيم بسازيم، احتياج به ابزار داريم يا اين كه اگر جامعه كامل شده باشد، ديگر احتياجى به ابزار ندارد؟