صفحه ٣١٩

موضوع نگريسته مى شود. گاه هست كه يك نگرش تازه فقط زمانى كاملا پذيرفته مى شود كه دوره ى نسل قديم تر سر آمده باشد، زيرا انتخاب بين سرمشق هاى رقيب نه كاملا دلخواهانه است و نه كاملا مقهور قواعد منظم و قاطع. البته از نظر هر نسلى مجموعه اى از سرمشق ها بى خدشه و استوار مى نمايد و فقط پس از مرور زمان و با تأمل در گذشته عيب آن آشكار مى شود».
اين نكته را بايد به گفتار كوهن افزود كه در يك منظر جديد علمى بسيارى از خصائصِ سنت سابق پس ازجابجاشدن هاى بسيار، محفوظ مى ماند زيرا اصلْ بنا بر تداوم است، و حاصل فعاليت هاى گذشته است كه پس از رفع خطاها در منظرى جديد مورد توجه قرار مى گيرد.

خصلت كنايه اى زبان علمى 
هر زبانى وسيله ى تفهيم و تفاهم و عملكرد جمعى از انسان ها است و به همين جهت زبان هاى تخصصى حاصل كار جامعه هاى اهل تخصص است و آن ها به وسيله ى آن زبان، تجربه هاى خود را تبيين مى كنند. ولى هر طرح علمى به قول «بنجامين» آينه ى تمام نماى مرجع بيرونى آن چيزى كه تجربه شده است نمى باشد. زيرا ذهن انسان قادر به ضبط و ربط همه ى زير و بَمْ هاى رويدادهاى خارجى نيست، و طبعاً دانشمند بعضى از روابط را كما بيش دلخواهانه فرو مى گذارد، پس بدينسان زبان هر جامعه پژوهشى انتزاعى و انتخابى است.
از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم تصور عموم اين بود كه «علم» توصيف حقيقى از جهانى عينى به دست مى دهد و مفاهيم علمى را المثناى دقيق و كامل طبيعت مى دانستند، ولى پس از شناخت زبان علم، امروزه مفاهيم علمى را همچون نشانه ها يا نمادهايى در نظر مى آورند كه فقط به جنبه هاى معينى از پديده ها مى پردازد و وسيله ى نيل به اهداف محدود و معينى است و غالب كسانى كه به نحوى با علم سرو كار دارند، سهم ذهن انسان را در ابداع مفاهيم و نقش تخيل و خلاقيت را در تشكيل نظريه هاى جديد، قبول دارند. مثلا تصورى كه علم از آرايش اتم ها به ما مى دهد يك نماد و تصور است و نه يك واقعيت مستقيم كه علماء فيزيك آن را مشاهده كرده باشند. به عنوان مثال: در بعضى از آزمايش ها مى توان الكترون ها را به صورت «موج» تصور كرد و در بعضى ديگر به صورت «ذره»، ولى هيچ راه سر راستى وجود ندارد كه