صفحه ٣٧٥

ذرّه وار بروز مى دهد، و اين نتايج متفاوت نارسائى كوشش هايى را كه براى تصوّرپذيرى و تصويرگرى واقعيت بر وفق مقولات تجربه ى روزمرّه انجام مى گيرد، نشان مى دهد.
در فيزيك كوانتوم، اتم بايد همچون يك كلّ، باز نموده شود كه هيچ جزء تفكيك پذير ندارد، الكترون ها فرديت خود را از دست داده اند. مثلًا اتم هليوم يك سيستم است كه اجزاء تشكيل دهنده ى آن را نمى توان تفكيك كرد يعنى اجزاء با هم وحدت دارند و در واقع بايد رفتار جمعى سيستم را نظارت كرد و نه اجزاء آن را.
هرچه وضع يك الكترون در يك آرايشِ آزمايشى، دقيق تر اندازه گيرى شود، ميزان عدم قطعيتِ هرگونه پيش بينى از سرعت آن، افزايش مى يابد. اين همان اصل عدم قطعيت و يا اصل عدم تعيُّن هايزنبرگ است- مثل اين كه انسان نمى تواند پيش بينى كند آيا يك شخص خاص خواهد مرد يا نه؟ ولى مى تواند پيش بينى كند ميزان احتمال مرگ يك نفر چقدر است-.

تعبير و تفسيرهاى عدم تعيّن 
ادعاى لاپلاس كه مى گفت همه ى حوادث آينده را مى توان با شناخت وضع كنونى، پيش بينى كرد، در نظريه ى كوانتوم مردود شناخته شده است، چرا كه ما نه مى توانيم وضع دقيق را و نه سرعت دقيق را پيش بينى كنيم. بلكه مى توانيم براى آينده فقط احتمالات را محاسبه نماييم و علت آن را بايد به «عدم قطعيت» و به عدم تعيُّن در خودِ طبيعت، برگرداند، يعنى در جهان اتمى بالقوگى هايى هست كه انسانِ محقق نمى تواند به يقين بگويد، چگونه مسيرِ بالفعل شدن را طى مى كند.
يك وقت نمى توانيم موضوعى را پيش بينى كنيم چون اطلاعات و معرفت ما ناقص است، يعنى جهل فعلى ما موجب نداشتن نظريه ى قطعى در مورد مسئله اى شده است، ولى يك وقت عدم قطعيت در پيش بينى ها به علت محدوديت بنيادين معرفت بشرى است، كه سير خاصى را نمى توان در عالم به دست آورد. نفسِ كار تجربى با محدوديت همراه است، چنان كه در حوزه ى معين و محدودى مى توان تجربه نمود كه آن حوزه ى محدود عين حوزه ى اصلى نخواهد بود، مثل خارج كردن يك سلول زنده از بافت زنده و مطالعه ى آن سلول در خارج از بافت و يا در زير ميكروسكوپ، در حالى كه در اين حالت اين سلول آن سلول زنده ى در