صفحه ٤٠٦

علم غربى و غفلت از ظرائف عالم وجود
سؤال:
در راستاى شناخت غرب هنوز دقيقاً براى ما روشن نشده است كه علم چيست و نقش گرايش عالمان در آن چه اندازه است، تا بتوانيم بررسى كنيم آيا از علم غربى مى توان تمدن اسلامى پديد آورد يا نه؟
جواب: حتماً استحضار داريد كه علم به خودى خود كيفيتى است در نفس عالِم كه حكايت از وجود واقعياتى در خارج از ذهن مى كند، حال چه آن خارج، عالم ماده باشد، چه عالم مجردات، عمده توجه به آن حالت و كيفيتى است كه عالِم در نفس خود دارد مبنى بر اين كه آن حالت و كيفيت لغو نيست بلكه مابه ازاء خارجى دارد و لذا گفته مى شود علم «كاشفيت» است و عالَم خارج را براى شخص عالِم منكشف مى نمايد. در اين تعريف علمِ به اعتباريات كه واقعيتى خارجى ندارند علم اطلاق نمى شود.
عالِم واقعى كسى است كه دغدغه ى ارتباط با واقع يا نفس الامر را دارد و سعى مى كند آنچه از خارج در نزد اوست با پيش فرض هاى خودش مخلوط نشود و لذا در نهايتِ احتياط، علم خود را بررسى مى نمايد. حال وقتى عالِم متوجه سنت ها و حقايق واقع در عالَم شد سعى مى كند اولًا: با سنت هاى موجود در عالَم هماهنگ شود ثانياً: با حقايق عالَم مرتبط گردد و از پرتو معنوى آن ها بهره مند گردد. امّا اگر شخصى دغدغه ى ارتباط با واقع و نفس الامر را نداشت و عملًا نفس امّاره ى او در صحنه بود، مسلّم از قواعد و سنن عالَم محجوب مى شود و واقعيت را در حدّ محسوسات مى شناسد و لذا در مسيرى قرار نمى گيرد كه هماهنگ با سنت هاى عالَم جلو برود در نتيجه هلاك مى شود، چون در ابتدا در تحقيقات خود دغدغه ى يافتن واقعيات را در همه ى زواياى وجود نداشت. به گفته ى مولوى:

         طالب هرچيز اى يار رشيد             جز همان چيزى كه مى جويد نديد

آن كس كه از ابتدا به دنبال كشف ظرائف عالم وجود نبود تا مقيد باشد با جهت الهى دادن به خود به كشف آن ظرائف و سنن بپردازد، اگر ميل و گرايش هاى خود را در تحقيقاتش دخالت داد شخصيت او حجاب حقيقت مى شود، چيزى كه علوم غربى با آن روبه روست و