صفحه ٤١٧

خالق هستى و از طريق وَحى و شريعت در اختيار بشر قرار مى گيرد. حال اگر فرد يا جامعه از بينش و روش وَحى الهى خارج شد و از تذكرات ممتد انبياء خود را جدا كرد، ناخودآگاه انتخاب هايش منجر به رويارويى با سنت هاى الهى و از جمله مقابله با طبيعت مى گردد و مبناى اين موضوع در كتاب «فرهنگ مدرنيته و توهّم» با طرح نظر فرانسيس بيكن گوشزد شده است.

نفس امّاره و حجابِ از آينده 
چيزى كه بايد درباره ى آينده ى كارهاى مبتنى بر نفس امّاره مورد توجه عزيزان قرار گيرد، ناكامى آن تلاش ها و از آن مهم تر عدم توجه به اين ناكامى ها است، زيرا نگاه نفس امّاره به عالَم و آدم سطحى و زودگذر و اكنون زده است و در نتيجه بسيارى از جوانب را نمى بيند و نسبت به بسيارى از جوانب در گمان و وَهم به سر مى برد و عملًا در ظلمات وطن گزيده است، به گفته ى مولوى:

         قل جزوى آ فتش وَهم است و ظن             چون كه در ظلمات شد او را وطن 

تمدنى كه مبتنى بر ارضاى نفس امّاره است با شور و شوق وَهمى جلو مى رود، بدون آن كه متوجه ناكامى خود شود و يا احتمال ناكامى دهد و به همين جهت وقتى با اولين جلوه هاى ناكامى روبه رو مى شود به شدت در هم مى ريزد. شما در نظر بگيريد كه بيش از يك نسل نيست كه اسرائيل به وجود آمده ولى با خروج از غزه با ناكامى اهداف خود روبه رو شد به طورى كه بعضى از صهيونيست ها گفته بودند با روبه روشدن با چنين شكستى ما خودمان را به دريا مى ريزيم، در حالى كه سال ها كشورهاى اروپايى و دولت آمريكا و صهيونيست هاى دنيا اين همه انرژى صرف كردند تا اسرائيل به آن صورت كه آن ها مى خواستند شكل بگيرد، حال با اسرائيلى روبه رو شده اند كه نه تنها حرف از نيل تا فرات در آن مطرح نيست بلكه به دور خود ديوار بتونى مى كشد تا بتواند در داخل خود امنيت داشته باشد و از اين نمونه ها در تاريخ بسيار داريم.
پس ناكامى تمدنى را كه بر مبناى ارضاى نفس امّاره بنا شده است يك اصل بگيريد و اين كه در منظر نفس امّاره بسيارى از جوانبِ عالم و آدم ناديده گرفته مى شود، در حالى كه آن جوانب هستند و ناديده گرفتن آن ها سبب بى تأثير بودن آن ها نيست. به نظرم اگر در نقد تمدن