صفحه ٤٣١

ممكن است ما براى رفع بحران هاى حاصل از تمدن غرب، امروزه راه حل هاى نزديك به طبيعت را دنبال كنيم مثل درمان به كمك سلول هاى بنيادين، ولى بايد به شرايطى چشم دوخت كه در آن بسيارى از اين بحران ها واقع نمى شود، امروزه ما مجبوريم در بسترى كه غرب به وجود آورده است حركت كنيم منتها بايد تلاش كرد با كمترين بحران روبه رو شويم و يا بحران را با بهترين روش- كه موجب بحران ديگرى نشود- جبران نماييم.

تفاوت مبانى طب سنتى با طب مدرن 
سؤال:
آيا غرب با مبانى غير دينى مى توانست در رشته ى پزشكى به علمى برسد غير از آنچه امروز دارد كه با چنين مشكلاتى روبه رو شده است؟ اگر انسان نگاه الهى نداشته باشد ولى به سنت هاى طبيعى آگاهى داشته باشد، مى تواند به روش طب سنتى عمل كند و در سلامتى خود موفق باشد بدون آن كه مثل طب جديد بيمارى را پنهان كند. در روش طب سنتى اگر به تجرد روح هم معتقد نباشيم باز مى توانيم كار را به همان شكل دنبال كنيم، پس ريشه ى مشكلاتِ به وجودآمده در پزشكى مدرن را نبايد صرفاً در پشت كردن به دين جستجو كرد، بلكه مشكل به اين جهت است كه روحيه ى تعامل با طبيعت از دست رفته و در بهبود بيمارى ها سرعتى غير طبيعى دنبال مى شود و روش هايى مورد نظر قرار مى گيرد كه سريعاً نتيجه بدهد.
جواب: بنده هم با نظر شما موافقم، به واقع بشر بعد از رنسانس فوق العاده سطحى نگر و عجول و اكنون زده شد و همان طور كه آثار زيان بار برخوردش با طبيعت را در آينده دنبال نمى كند، آثار زيان بار برخوردش با بدن خود را نيز دنبال نمى نمايد، و به كلى از نگاه حكيمانه محروم است.
چند چيز موجب موفقيت طب سنتى بود كه طب جديد با اين همه انرژى و وقتى كه صرف مى كند از آن ها محروم است، يكى اين كه در طب سنتى هماهنگى بدن با طبيعت را پذيرفته بودند و اطباء معتقد بودند چيزى به نام مزاج در بدن هست كه جنبه ى تعادل بخشى دارد و بايد تمام درمان ها در راستاى حفظ مزاج باشد، كه البته با ديدگاه تجرد نفس اين موضوع بهتر تبيين مى شود، ولى طبيبانى هم كه معتقد به تجرد روح نبودند موضوعِ مزاج را قبول داشتند. نكته ى دومى كه طب سنتى در بستر آن حركت مى كرد اميدوارى آن طب به هدايت هاى طبيعى بدن