صفحه ٤٢٣

و به ملاصدرا «رحمة الله عليه» ختم شده و در دل خود ذخيره هاى بزرگى از تدبّر در متون قرآن و حديث را به همراه دارد، غافل بود؟ آنچه فارابى و ابن سينا و شيخ اشراق از جهات مختلف به دنبال آن بودند در فلسفه ى حكمت متعاليه ى صدرالمتألهين «رحمة الله عليه» به فعليت رسيد. مگر مى شود منهاى حكمت متعاليه و عرفان محى الدين از مدرنيته عبور كرد و به تمدن شيعى دست يافت؟ آنچه مى تواند به عنوان جايگزين مناسب به جاى مدرنيته مطرح شود، عقلِ محكم استدلالى و قلب عميق عرفانى است و حكمت متعاليه و عرفان محى الدين قدرت چنين جايگزينى را دارند و امام خمينى «رحمة الله عليه» با همين ذخيره و سرمايه بود كه توانست نظرها را به تشيع جلب كند و جوانان را تا تحقق انقلاب اسلامى و سپس در دفاع مقدس هشت ساله جلو ببرد.

ابزارسازى همراه با الهامات الهى 
سؤال:
بعضى از نويسندگانى كه در مقابل مدرنيته به سنت گرايش دارند معتقدند آنچه را از جهت علم و ابزار نياز داشته ايم، پيامبران و ائمه (عليهم السلام) آورده اند و نياز به چيزى جديد در اين رابطه نداريم. صاحب كتاب اسلام و تجدد مى گويد:
 «براساس آيات قرآن و روايات فراوان، همان گونه كه خداوند، آموزگار و رهبر انسان در امور دينى و اخروى به واسطه ى انبياء بوده و بشر را به تدبير و تجربه ى شخصى اش واگذار نكرده، در عرصه ى معاش و حيات مادى اش چنين بوده و از جزئى ترين و ساده ترين امور معيشتى تا پيچيده ترين آن را، از طريق انبياء و رسولان خود، به انسان ها آموخته است. منشأ تمدن- البته تمدنى متعادل، عارى از اسراف و تبذير و تجاوز و فزون طلبى كه بسترى هموار براى عبوديت انسان باشد- انبياء بوده اند، نه تجربه ى شخصى انسان ها كه مستقلًا دست به كشف علوم و اختراع حِرَف و صناعت زده باشند. چنين نبوده كه خداوند بين دين و دنياى انسان ها تفكيك نموده و انبياء را متصدى دين و انسان ها را متصدى امور دنيا و نهايتاً چارچوب هايى كلى براى امور دنيايى ترسيم و ابلاغ كرده باشد. اساساً انسان فاقد چنين توانايى بوده است كه مستقل از وَحى و با اتكاء به تجربه و آزمون و كشف شخصى، معيشت خود را سامان دهد و اگر خداوند كليات و جزئيات معاش انسان را ساماندهى نمى كرد، بدون شك حيات بشرى در آغاز راه منقرض و نابود مى شد. منشأ و موجِد همه ى علوم و