صفحه ٣٧٤

هم نمى توانيم آنها را تخيُّل كنيم. به نظر مى رسد كه حوزه ى اتم ها، از واقعيتى به كلى متفاوت با حوزه ى تجربه ى روزمرّه برخوردار است، و مفاهيم متعارف ما قابل اطلاق به آن نيست.

مدخليت مشاهده گر
ايان باربور در ادامه تبيين مى كند كه؛ «در فيزيك كلاسيك، امكان رسمِ خطى قاطع بين عينِ معلوم و ذهنِ عالم وجود داشت. انسان موجود ناظرى بود كه جهانِ مستقل خارجى را توصيف مى كرد، ولى در فيزيك اتمى داننده بر دانسته اثر مى گذارد به طورى كه نسبت بين خارج و مشاهده گر در نتيجه ى كار نقش دارد، يعنى تحليل خودِ مشاهده گر از آنچه مشاهده كرده است، و به كاربردن نوع ابزار اندازه گيرى و رديابى، همه و همه چيزى نيست كه در نتيجه ى كار بى تأثير باشد. به طورى كه جينز مى گويد: «ديگر جهان بسان يك انديشه ى بزرگ مى نمايد، نه يك ماشين بزرگ.» يعنى آنچه فيزيك جديد به نام «جهان خارج» معرفى مى كند در واقع حاصل نظريه ها و انديشه هاست و نه يك پديده ى مستقيم كه در خارج محقَق باشد».
جهان نگرى ماشين انگارانه از نظر فيزيك اتمى علاوه بر اينكه يك اشتباه علمى بود، يك اشتباه فلسفى نيز بود كه به صورتى نسنجيده از فيزيك خواستند به نتايج متافيزيكى دست يابد. عمده ى كار فيزيك جديد متوجه بودن به محدوديت هاى علم است، دانشمند امروزى آگاه است كه هر نظريه، جزئى نگر و زودگذر و ناكامل است. فيزيك جديد در توصيف طبيعت، بهتر از فيزيك كلاسيك نيست. اين يك نوع عينيت زدگى است كه تجربيات هر نظريه را- اعم از نو يا كهن- كليد مشكل گشاى ماهيت واقعيت بدانيم. نه فيزيك كهن، نه فيزيك نوين- و نه هيچ علم تخصص يافته اى- نمى تواند چنان كه بايد به همه ى جوانب تجربه ى انسان بنگرد، و يا يك جهان نگرى جامع ارائه دهد. حدّ اعلاى آنچه از فيزيك مى بايد انتظار داشت، يارى دادن فروتنانه و بدون هيچ ادعايى است در نگاه به طبيعت.
وقتى نظريه مى دهيم كه الكترون گاهى در يك آزمايش، خود را به صورت ذره اى نشان مى دهد، و در آزمايش ديگر بايد وجود الكترون را به صورت موج در نظر گرفت، در واقع مى پذيريم كه هنوز به واقعيت دست نيافته ايم، چرا كه ما نمى توانيم بگوئيم الكترون هم به صورت موج است و هم به صورت ذرّه، بلكه در شرايط مختلف از خود رفتار موج وار يا