صفحه ٣٣٢

با تغيير ميل از فرهنگ غربى و تمايل به تمدن اسلامى، اولين نكته اى كه براى ملت روشن مى شود بيگانه بودن آن فرهنگ و ابزارهاى آن با روح ملت است، در آن حال انسان مى فهمد كه اين ابزارها و اين علوم از ما نيست و جواب هويت انسانى ملت ما نمى باشند. ما در رابطه با فرهنگ غرب مثل كلاغى شده ايم كه خواست مثل كبك ها راه برود، راه رفتن خودش را هم فراموش كرد و لذا «نه در غربت دلش شاد است و نه رويى در وطن دارد». جناب آقاى دكتر داورى در كتاب ها و نوشته هاى خود به نحو مستوفى در رابطه با اين مسئله قلم زده و عمق مسئله را روشن نموده كه چرا ما نتوانستيم با فرهنگ غربى يگانه شويم و چرا از هويت خود نيز باز مانده ايم. عرض بنده اين است كه با تغيير گرايش ها از فرهنگ غربى به تمدن اسلامى، و سپس با رسيدن به اين خودآگاهى كه ابزار و تكنيك غربى مربوط به خود آن هاست، به مرحله ى سومى وارد مى شويم كه آن عبارت است از آماده شدن براى برنامه ريزى مطابق اهداف و عالَم خودمان. تمدن اسلامى راه كارهاى ظهور خود را فراهم نموده است ولى ملت مسلمان به جهت گرايش به تمدن غربى آماده ى پذيرش و به كاربردن آن راه كارها در حدّ يك تمدن نيست.
هرچه با شناخت صحيحِ آرمان هاى خود احساس جدايى از فرهنگ غرب زودتر شروع شود و ملت زودتر بفهمند عالم دينى با فرهنگ مدرنيته كاملًا دو چيز جدا از هم اند، و در فرهنگى كه از آسمانِ غيب بريده، و شتاب و عجله را زندگى مى پندارد، هرگز فكر و ذكر حقيقى حاصل نمى شود، آرى هرچه زودتر ملت به اين نكته پى ببرند، سرعت نفى غرب و تحقق تمدن اسلامى كه بستر فكر و ذكر حقيقى است، زودتر به صحنه مى آيد.

بركات نظر به تمدن اسلامى 
مشكل امروز ما آن است كه در حال حاضر در رابطه با ابزارهاى زندگى، تصورى غير از ابزارهاى غربى و زندگى غربى نداريم ولى حُسن شيعه آن است كه تمايلى را غير از آنچه حاصل اين تمدن است در خود زنده نگه داشته، يعنى از نظر گرايش و تمايل چيزى را جست وجو مى كنيم كه هرگز با ادامه ى فرهنگ غرب به دست نمى آوريم، ولى از نظر شكل زندگى و تعامل با طبيعت هنوز راهى غير از راهى را كه غرب مطرح مى كند تصور نكرده ايم.