صفحه ٢٢٦

نمى رويد. اما اگر قدرت شما آن قدر نباشد، مثل آن مى شود كه مى رويد آب بياوريد، آب شما را مى برد. اگر فرهنگ شما قدرت لازم را داشته باشد و شما هم قدرت روحى و قلبى و تسلط علمى لازم را نسبت به فرهنگ خود داشته باشيد، مى توانيد حتى شراب آن فرهنگ را تبديل به سركه كنيد.
امثال امام خمينى «رحمة الله عليه» در اين تعامل، فرهنگ مقابل را به راحتى در فكر و فرهنگ خود هضم مى كنند. شما وقتى غذايى را مى خوريد، آن غذا در يك گوشه ى بدن شما قرار نمى گيرد، بلكه با هضمى كه نسبت به آن غذا انجام مى دهيد، تبديل به خون شما مى شود و ديگر آن غذا خود شما است و نه موجود بيگانه اى در بدن شما. وقتى فرهنگى را توانسته ايد در خودتان هضم كنيد، ديگر آن فرهنگ، فرهنگ بيگانه نيست، بلكه جزء فرهنگ خودتان است، چون آن را در افق فرهنگ خودتان درآورده ايد.

نقش فرهنگ ها در جهت دادن به علوم 
عرض شد اين سؤال را بايد از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داد. حتماً مى دانيد علومى هست كه جزء فطريات بشر است و مخصوص به فرهنگ خاص و يا ملت خاصى نيست. هر انسانى در هر قوم و قبيله اى براى كشف واقعيات، سه استعداد دارد كه عبارت باشد از؛ «حسّ» براى يافتن محسوسات، و «عقل» براى يافتن «معقولات» و قلب براى يافتن «حقايق».
همه ى شما وقتى به اين درخت نگاه مى كنيد، در موطن «حس» يك چيز مى بينيد، چه مسلمان باشيد چه كافر، چه ايرانى باشيد چه غربى، آنچه متفاوت است در تحليل پديده ها و رابطه ى آن ها با بقيه ى عوالم است.
در رابطه با مسائل رياضى و مسائل منطقى هم شما با فطرت و استعداد ذاتى كه داريد، موضوع را دنبال مى كنيد و از اين جهت هم فرقى بين اقوام نمى كند، به همين جهت رياضيات منحصر به قوم و ملتى خاص نيست؛ تمام ملت ها رياضيات را مى فهمند. منطق و فهم منطقى هم مثل رياضيات است، تفكر فلسفى هم چون مقدماتش مبتنى بر فطريات و اوليات و بديهيات است، منحصر به قوم خاصى نيست، فطرتِ انسان تصديق مى كند كه جزء هر چيز، كوچك تر از كلّ همان چيز است، بعد مى آيد بر اساس بديهيات و اوّليات، تفكر فلسفى مى سازد. بعداً