صفحه ٢٣٩

تمدنى غير از تمدن غرب فكر شود و چون به تصور تمدن اسلامى نرسيده ايم به ناچار علم و تكنيكِ غرب را گزينش مى كنيم، زيرا تصورى ماوراء آن نداريم، هر چيزى را براى زندگى تصور كنيم، همان ابزارهايى است كه غرب در زندگى ما وارد كرده است. وقتى توانستيم به ابزارهايى نسبت به اهداف خود دست يابيم و قبل از آن، عالَم دينى خود را شناختيم و خواستيم زندگى خود را بر اساس آن عالَم ادامه دهيم، به همه ى اين تكنولوژى كه ما را از عالَم دينى مان خارج مى كند، پشت خواهيم كرد، چون در آن حالت متذكر يك نوع زندگى ديگرى هستيم غير از زندگى كه غرب براى ما مطرح مى كند.
افراد در رابطه با فرهنگ غرب و زندگى غربى سه دسته هستند: يك دسته كه از اول مايل اند به همان زندگى غربى برسند، چون اهدافى را كه غربى ها براى زندگى خود دنبال مى كنند براى خود پسنديده اند. دسته ديگر مايل نيستند به نتايجى برسند كه انسان در فرهنگ غرب به دنبال آن است، ولى طورى به زندگى غربى وابسته شده اند كه بعد از مدتى استحاله مى شوند و ناخودآگاه رنگ غربى و تفكر غربى همه ى زندگى آن ها را اشغال كرده است. فقط دسته سوم مى مانند؛ كه هم از اول مايل نيستند به اهدافى برسند كه يك زندگى غربى دنبال مى كند و هم اين عدم تمايل را تا آخر در خود حفظ مى كنند و بر آن پايدار مى مانند. امروزه مى بينيد فقط افراد دسته سوم اند كه در تلاش اند از روح فرهنگ غرب نجات پيدا كنند؛ و بالأخره هم نورِ انتظارى كه دارند تا شرايط زندگى دينى محقق شود، اين ها را نجات مى دهد. ولى اگر عالَم دينى و اهداف مربوط به آن از مدّنظر ما رفت و دائم متذكر آن نبوديم، از زشتى زندگى غربى غافل مى شويم و ناخودآگاه به آن تمايل پيدا مى كنيم، و در اين حالت نه تنها انقلاب اسلامى را بستر تحقق آرمان هاى خود نمى دانيم، بلكه مزاحم خودمان مى پنداريم.

تمدن اسلامى، ابزار مناسب خود را مى نماياند
آرى؛ ما با همين ابزارهاى گزينش شده از تمدن غرب، تمدن اسلامى را شروع مى كنيم، چون تصورجديدى از زندگى پيدا كرده ايم ماوراء آنچه غرب به دنبال آن است. ما بعد از اين كه عالم دينى خود را حفظكرديم كه همان عدم تمايل به زندگى غربى است، دائماً در راستاى رسيدن به مطلوب خود فكرمى كنيم، يك مرتبه مى بينيم إن شاءالله چيزهاى جديدى پيدا