صفحه ٢٤٠

شد، با تصور جديدى روبه رو شديم كه در آن تصور، فرهنگى كه گم كرده ايم خود را آرام آرام مى نماياند و ما را دعوت به ساختن نوعى از زندگى مطابق عالم دينى مى كند و شور نهفته در امت اسلام سر بر مى آورد و سرعت مى گيرد. آينده از آنِ بشرى است كه ياد گرفته به كمك رهنمودهاى انبياء فكر كند، نهال هيچ نوع تفكرى درباره ى آنچه در دوره ى ما وجود دارد نمى تواند سر از خاك برآورد و رشد كند مگر آن كه ريشه هايش از طريق همزبانى با انبياء و با زبان و در خاك و گِل تفكر حضورى و وجودى آنان شكل بگيرد و آن وعده ى حتمى خدا براى ظهور حضرت بقيةالله (عج) است و هر فكرى كه در راستاى تحقق آن شرايط نباشد، فكر نيست.
سيصد سال پيش چه عاملى موجب شد كه يك مرتبه عده اى از ما به غرب تمايل پيدا كرديم؟ از يك طرف پادشاهان خودباخته و عموماً فاسقِ قاجار مثل لشكر فاتحِ بيگانه با ملت برخورد كردند، از طرف ديگر هم آن اسلامى كه ابعاد گوناگون فقهى و عرفانى عظيمى در خود داشت، در عقل و قلب مردم جا باز نكرد و مردم كوچه و بازار آن طور كه بايد و شايد روح و نور اسلام را در قلب خود نيافتند تا آن نور را با ظلمات فرهنگ غربى مقايسه كنند، به عبارت ديگر آن بصيرتى را كه لازم داشتيم تا به كمك آن و با دل سپردن به آن، ضعف هاى زندگى غربى را بشناسيم، از دست داده بوديم، آن ميلى كه مى توانستيم رشدش بدهيم و بر اساس آن ميل، تمدن اسلامى خود را در فرصت تاريخى پيش آمده، بسازيم، آن ميل در ملت اسلام گم شد. الآن نمى دانيم اگر آن ميل را حفظ كرده بوديم و رشد مى داديم با چه نوع زندگى روبه رو بوديم، اما مى دانيم اين كه فعلًا در آن هستيم را نمى ساختيم. در حال حاضر تا وقتى كه دوباره آن ميل را احياء كنيم، ناچاريم در ذيل تمدن غرب زندگى كنيم، اما آن زندگى كه ما مى خواهيم، حتماً اين زندگى نيست كه غرب پيشنهاد مى كند. ما قبلًا زندگى خاص خود را داشتيم و مردم اروپا هم خوب يا بد در قرون وسطى زندگى خاص خود را داشتند، يك مرتبه رنسانس آمد خودش را به قرون وسطى تحميل كرد، به ما هم تحميل شد. آيا امكان نداشت ما زندگى ديگرى را در آن مرحله از تاريخِ خود كه فرصت ساختن يك نوع زندگى بود، شروع مى كرديم؟ آرى؛ امكان آن فراهم بود، اما اين كار را نكرديم. مشكل ما ادامه ندادن گرايش اسلامى مان بود تا آن طور كه شايسته بود شكوفا شود.