صفحه ٣٩٤

در ساحت انديشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است كه «مفهومِ» همان حالتى است كه در ابتدا براى ما كشف شد.
مشكل وقتى پيدا مى شود كه در رويكرد به قرآن مقام حضورى و كشف قلبى آن مورد غفلت قرار گيرد و تماماً رويكرد ها در ساحت مفهوم محدود شود.

سير فلسفه ى اسلامى 
آنچه بايد عنايت داشته باشيد سيرى است كه در فلسفه ى اسلامى رخ داده، كه به شرح زير خدمتتان عرض مى شود:
الف- در شرايطى كه زمينه ى تفكر اسلامى پس از رحلت رسول خدا (ص) و حذف اهل البيت (عليهم السلام) از حاكميت اسلام، متوقف شد و فضاى تعبّد قالبى منهاى هرگونه تدبّر و تفكرى به صحنه آمد، نياز به جواب گويى به سؤالات، در شرايط خانه نشينى اهل البيت (عليهم السلام)، جامعه را به سوى فلسفه ى يونان كشاند و حاكمان وقت نيز چون خطرى از اين جانب براى خود احساس نمى كردند، توجه به فلسفه ى يونان را تشويق نمودند و لذا معتزله به عنوان اولين تفكر فلسفى با منظر يونانى، در جهان اسلام ظاهر شدند كه با شيفتگى تمام فلسفه ى يونان را پذيرفتند و آن فكر را وسيله ى ارزيابى اسلام قرار دادند، به طورى كه اگر اسلام سخنى داشت كه در قالب فلسفى آن ها نمى گنجيد آن سخن را از باور خود حذف مى كردند، داستان نفى «صراط» و «سؤال قبر» به وسيله ى معتزله از اين گونه است.
تفكر فلسفى معتزله به جهت ضعف هاى اساسى اش، ضد خود يعنى تفكر اشعرى را پرورش داد كه در واقع تفكر اشعرى، فلسفه اى بود ضد فلسفه، آن هم به قصد مخالفت با معتزله به طورى كه هرگونه تفكر فلسفى را با همان چوب مخالفت با معتزله مى راند.
ب- در چنين بازار آشفته اى كه از يك طرف خلأ تفكر، جهان اسلام را آزار مى داد و از طرف ديگر، متفكران جامعه يا در كسوت معتزليان بودند با آن خصوصيات خاص خودشان، و يا در كسوت اشاعره با قشرى گرى كامل. در چنين شرايطى انديشمندان سترگ به فكر چاره افتادند تا نه ميدان براى قشرى گرى اشاعره باز باشد و نه افراطى گرى ضد روح اشراقى معتزله ميدان دارى كند. لذا يك نوع تفكر فلسفى اسلامى را در عين توجه به عظمت دين و وَحى،