صفحه ٢١٥

چگونگى تعامل با فرهنگ غرب 
سؤال:
طبق فرمايش جنابعالى و بر اساس اسناد تاريخى كه ويل دورانت نيز در تاريخ فلسفه ى خود به آن اذعان دارد، اروپا در دوره ى رنسانس سعى كرد همه ى آنچه را به نحوى بوى دين و به خصوص بوى اسلام مى دهد از فرهنگ خود پاك كند و تمدن سكولارِ موجود را بسازد، آيا در حال حاضر نظام اسلامى در رابطه با غرب براى متأثر نشدن از روح سكولار آن تمدن، مى تواند چنين كارى را بكند؟
جواب: اوّلًا؛ بايد ببينيم مى توانيم چنين كارى را بكنيم. ثانياَ؛ چنين كارى مفيد است يا نه. به نظر بنده آنچه بايد مدّ نظر باشد و سعى كنيم از آن پرهيز كنيم، آن معنايى است كه فرهنگ غرب به عالَم و آدم داده است و اساس دوگانگى فرهنگ اسلامى با فرهنگ مدرنيته در تفاوت نگاه آن ها به عالم و آدم است. بعد از اين كه اين دوگانگى به خوبى تبيين شد، بحث گزينش تكنولوژى غربى بايد مطرح باشد. وقتى تفكر در صحنه آمد، در «گزينش ابزار» مى توان موفق بود، شدت و ضعف استفاده از تكنولوژى غربى بستگى به استحكام ما در مكتب اسلام دارد. ملت ايران در آغاز انقلاب اسلامى به اين جمع بندى رسيد كه به يك نوع زندگى بالاتر از زندگى غربى نياز دارد كه آن را مى توان در اسلام شيعى جستجو كرد و در راستاى تحقق اسلام شيعى سعى كرد همه ى مظاهر غرب را دور بريزد. اولِ انقلاب شرايط عجيبى بر روح ها حاكم بود! به طورى كه شهيدرجائى به عنوان رئيس جمهور كشور- آن موقعى كه ترور مسئولان مطرح نبود- حاضر بود با دوچرخه رفت و آمد كند و تا آن جا كه ممكن بود، از ماشين سوارى استفاده نكند، تا اين اندازه اراده ها در راستاى نظر كردن به يك نوع زندگى ديگرى معطوف بود. اكثر مردم مى خواستند يك نوع زندگى ديگرى را به جاى زندگى به روش غربى پايه ريزى كنند. اراده ى عمومى عبور از غرب بود آن هم در همه ى ابعاد آن. متأسفانه دولت ها و بعضى از مسئولان در راستاى چنين اراده اى قدم برنداشتند، جنگ هم از جهتى مانع پايه ريزى بسترى شد كه بايد انقلاب اسلامى در آن قرار مى گرفت، بعد از جنگ، سازندگى به روش غربى مدّ نظر دولت وقت قرار گرفت و سعى شد نگاه ها به آن نحوه از زندگى مثبت شود، در حالى كه اگر نگاه جامعه اى به فرهنگ غربى و تكنولوژى ساخته و پرداخته ى آن فرهنگ