صفحه ٢١٦

مثبت شد، به همان اندازه كه تكنولوژى آن پذيرفته شد جاى فرهنگ مربوط به آن نيز باز مى شود. ولى اگر با توجه به تفاوت مبانى فكرى كه اسلام با غرب دارد، اراده ى مسلمانان پشت كردن به آن تمدن شد، ديگر هيچ چيزِ غرب را نمى خواهند. چون براساس تجربه ى تاريخى به اين اندازه از بصيرت رسيده اند كه غرب يك مجموعه ى به هم پيوسته است، اگر وجهى از آن را پذيرفتند، بقيه ى وجوه آن به خودى خود وارد ذهن ها و قلب ها مى شود.
اولين قدمى كه بايد در رويكرد به تمدن اسلامى برداشت تذكر به همين نكته است كه بين تكنولوژى غربى و فرهنگ آن جدايى نيست. در اين تذكر است كه متوجه مى شويد فرهنگ مدرنيته آنچنان است كه همه ى فرهنگ ها را نفى و نابود مى كند. پس اگر پاى آن در زندگى مسلمانان باز شد، همه ى آنچه ما داريم و مى خواهيم حفظ كنيم از دست مى رود، حتى غذا خوردن و لباس پوشيدن و رفت و آمد ما غربى مى شود. اگر مواظب چنين مسئله اى در فرهنگ غربى نباشيم و آن فرهنگ وارد زندگى ما شود، ديگر آن در اختيار ما نيست، بلكه ما در اختيار آن هستيم، آرى متذكرشدن به اين نكته راه عبور از فرهنگ مدرنيته و پايه ريزى تمدن اسلامى خواهد بود، در آن صورت است كه به عشق تمدن اسلامى گرفتار يك تمدن التقاطى نمى شويم كه بخواهند آينده مدرنى را به انقلاب اسلامى تحميل كنند.
يكى از مشكلات ما در شرايط كنونى اين است كه نه راهى جز همين زندگى همراه با تكنولوژى غربى را مى شناسيم، و نه متوجه هستيم اين زندگى به كجا مى رسد. فرهنگ غربى موجب غفلت ما از همه ى ابعاد فرهنگ توحيدى مان شده، و انقلاب اسلامى مرحله اى از هوشيارى نسبت به اين غفلت است. اين انقلاب براى جبران گسستى است كه بين ما و آنچه در سابق داشتيم به وجود آمده، تا ديگر با نگاه غربى به گذشته ى خود ننگريم، و اين تجديد نظر و بازبينى خود در شرايط حاضر، قدمى در به تعادل آمدن جامعه خواهد بود. اگر به تعادل فرهنگى فكر كنيم، تعادل فرهنگى ايجاد خواهد شد. ابتدا بايد متوجه بود ريشه ى اين بى تعادلى ها و بحران ها، فرهنگى است كه از عالم قدس منقطع شده و لذا تعادل را بايد در برگشت به عالم قدس در همه ى مناسبات بشرى جستجو كرد.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»