صفحه ٤٠٤

از غير توحيدى بودن تا ضد توحيدى شدن 
سؤال:
در جلسه ى گذشته بحث شد؛ در عين اين كه مستقيماً نمى توان زمان نابودى يك تمدن را تعيين كرد ولى شواهد سقوط يك تمدن را مى توان شناخت و فرموديد: «به همان اندازه كه يك تمدن از نظام احدى- كه عين بقا و ثبات است- فاصله بگيرد، به همان اندازه به اضمحلال نزديك مى شود، و چنانچه آن تمدن در راستاى اين فاصله گرفتن در مقابل حكم خدا و دين الهى بايستد، اضمحلال او سريع تر و مستقيم تر خواهد بود» حال سؤال ما اين است كه آيا مى توان نتيجه گيرى كرد تمدن هاى غير توحيدى، هر اندازه هم در حفظ خود تلاش كنند، بالأخره مقابل حكم خدا و دين الهى مى ايستند و مضمحل مى شوند؟
جواب: همين طور است، چون وقتى حكم خدا بر فرد و جامعه حاكم نبود، نفس امّاره حاكم خواهد بود، نفس امّاره توسط حكم الهى در كنترل قرار مى گيرد، حال اگر حكم الهى بر نفس امّاره حاكم نبود اميال بشرى همچنان رشد مى كند تا آن جا كه خود را به جاى خدا مى گذارد و هيچ حقى را براى غير خود نمى پذيرد و به اصطلاح روح تماميت خواهى و استكبار در آن اوج مى گيرد و لذا نه تنها حكم خدا را نمى پذيرد، بلكه با حكم خدا و انسان هاى دين دار مقابله مى نمايد. يك روز مى گويد شما حجاب خود را داشته باشيد و ما هم بى حجابى خود را، ولى به اين قانع نمى شود، حالا مى گويد: شما با طرح حجاب، ما را تحقير مى كنيد و لذا ما اجازه نمى دهيم شما حجاب داشته باشيد. و اين همان مقابله با حكم خدا است و انسانِ بصير متوجه مى شود ديگر عمر اين تمدن ديرى نمى پايد.
شما بايد متوجه يك قاعده باشيد و آن اين كه نفس امّاره در هر مرحله اى باشد اگر توسط حكم خدا و نور معنويت كنترل نشود همچنان جلو مى آيد تا تمام ابعاد خود را حاكم كند و روح استكبارى اش را به انتها برساند و لذا چنانچه نفس امّاره در شخصيت فرد يا اجتماع در ميدان باشد دير يا زود ابعاد نهايى خود را به ميدان مى آورد و اينجاست كه ملاحظه مى كنيد بعضى افراد در ابتدا در مسير تحقق انقلاب اسلامى پا به ميدان گذاشتند ولى پس از چندى مقابل انقلاب ايستادند، زيرا از اول براساس نفس امّاره ى خود به ميدان آمدند نه براساس بندگى خدا، و يك جايى بالأخره آن نفس امّاره چهره ى نهايى خود را نشان داد.