صفحه ٣١٧

مى توان گفت لااقل يك فرضيه از آن گروه كاذب است، ولى اگر نتايج استنباط شده با آزمايش موافق در آيد، نمى توان گفت همه ى آن ها صادق اند، چرا كه ممكن است گروه ديگرى از فرضيه ها به همان نتايج بينجامند. مثلا با فرضيه ى خورشيد مركزى همان قدر خسوف و كسوف درست پيش بينى مى شود كه با نظريه اى كه معتقد بود زمين مركز عالم است. در حالى كه آن نظريه با واقع مطابق نبود، پس علاوه بر آن كه بايد متوجه بود صِرف موافق بودن يك نظريه با آزمايش، دليل بر صحت آن نظريه نيست، بايد عنايت داشت كه تشكيل نظريه ها صِرفاً به جهت ارتباط دانشمندان با طبيعت به دست نمى آيد، بلكه مسائل ذهنى و تعبيرات خودِ دانشمندان نيز مؤثر است.
هدف علم، شناخت طبيعت:
اگر هدف علم شناخت طبيعت باشد، پس در واقع تجربه، يكى از عناصر آزمودن نظريه هايى است كه به دنبال شناخت عالم اند و مسئله ديگرى كه در كلام جديد پيش مى آيد اين است كه آيا جهان را مى شناسيم تا بتوانيم عكس العمل هاى آن را پيش بينى كنيم؟ عده اى مخالف چنين ادعايى در مورد پيش بينى در عالم هستند. به عنوان مثال مى گويند: نظريه انتخاب طبيعى در عين اين كه يك تبيين علمى است ولى نمى توان از طريق آن سير تكامل را پيش بينى كرد. آرى مى توان از تجربه ى گذشته، يك پيش بينى قابل اعتماد به عمل آورد ولى اين پيش بينى ها معادل شناخت جهان نيست. زيرا مثلًا اگر واقعاً صدها بار تجربه كنيم كه؛ «شفقِ بامدادى نشانه ى بارش شامگاهى است»، باز هيچ تبيينى درباره باران به دست ما نمى دهد كه بتوان چگونگى ريزش باران را شناخت. نظريه ها يك نوع تبيين يا شناخت در بر دارند كه البته محصول مشترك بهره هاى علم و عقل است و هر اندازه در شناخت طبيعت موفق تر باشند، در پيش بينى هايشان موفق خواهند بود. ولى نمى توان به صِرف درست پيش بينى كردن يك نظريه نتيجه گرفت، آن نظريه در شناخت طبيعت نيز موفق بوده است. بابلى ها از روى جدول هاى زمان بندى شده ى رياضى كه بر اثر آزمون و خطا و بدون هيچ مبناى نظرى به دست آورده بودند، مى توانستند پيش بينى هاى نجومى دقيقى به عمل آورند، در حالى كه توان تبيين يك نظريه در مفاهيمى است كه در خلاقيت فكرى و عقلى آن نهفته است، و همين نظريه هاست كه