صفحه ٣٨٧

در كتاب هاى فلسفه ى غرب در قسمت نظرات دكارت هست كه دكارت حيوانات را يك ماشين مى دانست و به همين جهت شاگردان وى وقتى حيوانات را مى زدند تعجب مى كردند و به خود مى گفتند مثل يك موجود زنده عكس العمل نشان مى دهد. حاصل اين نوع نگاه اين همه خشونتى شد كه تمدن غرب با خود به همراه آورد به طورى كه غير خود را صاحب احساس و عاطفه نمى شناسد. «1»

لطافت تعامل با طبيعت 
سؤال:
در جلسه ى قبل فرموديد؛ «در رابطه با طبيعت يا بر اساس روحيه دينى برخورد مى كنيم، و يا بر اساس روح انسانى و فطرى، و يا بر اساس نفس امّاره» حال سؤال ما اين است مگر نه اين كه هر تعاملى بر اساس ميلى است، و مگر نه اين كه هر ميلى يا الهى است و يا شيطانى، پس برخورد انسانى و فطرى ديگر نداريم، بلكه برخورد فطرى با طبيعت به همان برخورد دينى برگشت مى كند.
جواب: از نظر تئورى فرمايش شما درست است ولى در صحنه ى بررسى ميدانى بعضاً مشاهده مى كنيم ملت ها طبق آداب و رسومى با طبيعت تعامل مى كنند كه دين خاصى به آن ها گوشزد نكرده است، ولى با اين حال تعامل آن ها حكايت از آگاهى هاى عميقى نسبت به روح طبيعت دارد، اين حكايت از شعور باطنى آن ها دارد. اين نحوه ى تعامل خاص را كه شما در ايرانى ها و يا در چينى ها و حتى در سرخ پوستان بومى آمريكا ملاحظه مى كنيد اين نوع انسان ها به كمك جنبه هاى روحانى خود به اين شعور رسيده اند. اين نوع برخورد، به خودى خود حكايت از يك نوع روحانيتى مى كند كه در برخورد با طبيعت بين انسان ها با طبيعت حاكم است. همين طور كه شما از طريق عبادات به دنبال يك نوع خلوص معنوى بين خود و خدا هستيد و حرام و حلال خدا را رعايت مى كنيد تا نسبت به دستورات خداوند حرمت نگه داشته باشيد، شعور روحانى هركس اقتضا مى كند كه با آيت خاص الهى يعنى طبيعت حرمت نگهدارد و اين عمل را در فضاى خلوص معنوى انجام مى دهد و مسلّم يك انسان دينى كه بر