صفحه ٤٥

تمدن عقلانى صرف، ماندنى نيست 
يك تمدن ممكن است صرفاً با عقل فلسفى بنا شود و بخواهد همين بُعد انسان را جواب دهد، مثل تمدن يونان باستان. ولى چون چنين عقلى همه ى ابعاد انسان را تشكيل نمى دهد بعد از مدتى انسان ها نمى توانند از طريق چنين تمدنى ابعاد عميق شخصيت خود را ارضاء كنند. به همين جهت عرض مى كنم تمدن عقلانى صِرف هم كه مايه هاى الهى نداشته باشد و جنبه هاى قدسى انسان را بى جواب بگذارد محكوم به هلاكت است. چون انسان تمدنى مى خواهد كه با دل و قلب او نيز گفتگو كند. تمدن يونان در مجموع- صرف نظر از ضعف هاى آن- تمدنى عقلانى است، به همين جهت در نهايت فعليت يافتن خود، انسان هاى منظم و منضبطى مى سازد، به اصطلاح آدم هاى «جنتلمن» تربيت مى كند. ولى چنين انسان هايى پس از مدتى از دست خودشان خسته مى شوند، چون اگر عقل آن ها اوّلًا؛ نتواند متوجّه ى چيزى بالاتر، به نام وَحى و عالم قدس شود. ثانياً؛ نتواند انسان ها را آنچنان بپروراند كه زبان وَحى را بفهمند، اين عقل به خودى خود كارساز نيست. به همين جهت گفته اند: «عقل براى فهم دستورات خدا است» نه اين كه خودش براى به سعادت رساندن انسان ها به خودى خود كافى باشد. آرى؛ آن نوع تمدن يونانى كه در شخصيت هايى مثل سقراط و افلاطون و ارسطو ظاهر شد، بهتر از تمدن امروزى غرب است، ولى با آن عقل بشريت به نتيجه اى كه به دنبال آن است نمى تواند برسد. اين است كه مى گوييم حتى تمدنى كه صرفاً محدود به عقل استدلالى باشد براى زندگى بشر كافى نيست، يعنى بشر در نهايت نمى تواند با آن كنار بيايد و به نتيجه اى كه در همه ى ابعاد شخصيت خود به آن نياز دارد، برسد. بعضى از فيلسوفان غرب، فلسفه و تمدن امروز غرب را صورت نهايى همان فلسفه و تمدن يونان مى دانند و معتقدند اگر آن فلسفه تمام امكانات بروز خود را پيدا كند، همين مى شود كه امروز غرب در آن قرار گرفته است. به نظر آن ها نبايد تمدنِ محدود به عقل استدلالى يونان را از تمدن وَهمى امروز جدا دانست، كه البته اگر با دقت روى موضوع بحث كنيم حرف بى ربطى نزده اند، چون عقلِ جداى از وَحى در واقع همان وَهم است ولى چون صورت استدلال به خود گرفته انسان در ابتدا متوجه وَهمى بودن آن نيست در حالى كه اگر موضوع تفكر «وجود مطلق» نبود، هر چيز ديگر كه باشد، رجوع به حقيقت نخواهد