صفحه ١٨٠

اضمحلال در عين داشتن صورت هاى مختلف، همه ى آن صورت ها يك مشخصه دارند و آن احساس پوچى است، چه در نظام فردى زندگى و چه در نظام اجتماعى. لذا وقتى شرايط حاكميت وحدت بر كثرت- به هر نحو و هر اندازه- فراهم شد، هركس طالب حيات و نشاط است، بايد خود را در معرض نور آن پنجره قرار دهد، وگرنه همان طور كه وقتى بدن از روح جدا شد، مضمحل و بى آينده مى گردد، فرد و خانواده و جامعه اگر ولايت حضرت احدى را رها كرد، پوچ و بى آينده مى شود، چه در دنيا، كه شما بى آيندگى خانواده هاى دور از ولايت خدا را به خوبى تجربه كرده ايد و چه در آخرت، كه جهنّم ظرف نمايش سوختن و بى آيندگى آن هاست، و همواره اين حالت در ابديت با آن ها هست. اضمحلال يك تمدن وقتى تحقق مى يابد كه «وحدت غيبيه بر كثرت ها حكومت نكند»، هيچ راهى براى تفسير انواع اضمحلال ها جز اين نيست كه «احاطه ى وحدت از كثرت برداشته شود»؛ هر اضمحلالى قاعده اش اين است. اضمحلال غرب، اضمحلال خانواده، اضمحلال جامعه، اضمحلال اداره، همه بر اساس همين قاعده است.

ارائه ى تفسير درست از تمدن غرب و مدرنيته 
همان طور كه عرض شد؛ براى درست معرفى كردنِ انقلاب اسلامى، يك طرفش نشان دادن نشاط و حيات همه جانبه ى ابعاد انسانى در زير پرتو ولايت خدا است، كه از طريق انقلاب اسلامى مى تواند محقق شود، و طرف ديگرش درست نشان دادن آثار مخرب فرهنگ مدرنيته است، كه از نظر فلسفى، چون غرب بعد از رنسانس به بهانه ى ضعف كليسا و انحراف كشيشان، به كلّى از دين جدا شد و عملًا گرفتار رويكرد مخالف با توحيد و مقدسات گشت، تمدنى ظهور كرد كه از آسمان معنويت منقطع گشت و اتصال مناسبات انسانى را با حضرت احد جدا نمود. اگر بتوانيم آثار مخرب ديدگاه مدرنيته را در تمام ابعاد زندگى انسان ها كه حاكميت كثرت بر كثرت است، درست نشان دهيم، آن وقت مى فهميم بشريت گرفتار چه خسارت بزرگى شده است و ضرورت حضور نبى و نبوت چه اندازه است. مدعيان رنسانس به راحتى راه آسمان را بر انسان ها بستند و خداوند هم آن ها را به خود واگذاشت، و اين به خود واگذاشتن به خوبى در همه ى روابط تمدن غرب روز به روز هر چه بيشتر به چشم مى خورد، كه البته