صفحه ٢١٠

روى آن بنشينيم؟! حالا همه زندگى مان اين شد كه بدانيم آخرين فرشى كه به بازار آمده، چه فرشى است! در حالى كه بالاترين ظلمت اين است كه «ابزار» براى آدم «مقصد» بشود، و بهترين نور اين است كه ابزار براى انسان مطرح نباشد. در شرح حال پيامبر (ص) از امام حسين (ع) داريم كه: «در دنيا خشتى بر خشتى نگذاشت» آدم در حدّ داشتن خانه كه ابزار مى خواهد. ولى حضرت امام حسين (ع) مى خواهند بفرمايند پيامبر (ص) اين قدر از دنيا به عنوان ابزار، كم استفاده كردند كه سعى مى كردند اين نياز را هم به عادى ترين شكل با آن برخوردكنند كه خودشان نخواهند در ساختن آن قدمى برداشته باشند. عظمت يك انسان و يك تمدن در اين است كه ابزارها را وسيله اى براى «كمال حقيقى انسان» بداند، در حالى كه غرب صرفاً تكامل تكنيك برايش هدف شده است و تكامل تكنيك را تكامل خود مى داند، تكاملى به سوى تكنيكِ پيچيده تر ولى براى چه چيز؟ معلوم نيست، در واقع بايد گفت: براى همه چيز و هيچ چيز.

علم غربى در خدمت روح تكنيك 
عالَم تكنيك اگر چه به يك اعتبار يك طرح بشرى است، اما در اختيار بشر نيست، طورى است كه هر جامعه اى در آن عالَم قرار گيرد تابع آن مى شود و از قانون كلّى آن پيروى مى كند و غرب در چنين شرايطى است. علم غربى در اختيار اهدافى است كه روح تكنيكى براى آن تعيين مى كند و لذا علمش به معنى واقعى مثمر ثمر نيست و راه به جايى نمى برد، چون نسبت خود را با تكنيك تعريف كرده است و نه با حقيقت.
در حالى كه در تمدن مورد نظر اسلام، چون هدف اصلى تعالى انسان است، آن هم تعالى حضورى و توجه به عالم بقيةاللهى، اوّلًا؛ ابزارها آنچنان شخصيتى را كه بتوانند بر انسان ها حكومت كنند ندارند، ثانياً؛ در آن شرايط، حرصِ تجهيز ابزارها در حدّى كه همه ى همّت جامعه، ساختن ابزارهاى پيچيده شود، در كار نيست، بلكه برعكس؛ تلاش انسان در آن تمدن براى آزاد شدن از حكومت ابزارهاست و لذا مسلّم در تمدن اسلامى تكنيك نقش اساسى بازى نمى كند، چون توجه جامعه بيشتر به عالم غيب و ابزارِ ارتباط با آن عالم است و آن قلبى است كه اميدش از ابزارها بريده باشد و به ابزارها به صورت استقلالى ننگرد، بلكه آن ها را وسيله اى مى داند كه خداوند براى هر چه راحت تر شدن شرايط بندگى انسان ها، خلق كرده است. به