صفحه ٢٦٣

بسم الله الرحمن الرحيم 

با سلام؛ فكر مى كنيم براى نهادينه كردنِ بحث و همه جانبه نگرى به افقى كه بايد تمدن اسلامى را در آن ديد، هنوز احتياج است كه به بعضى از سؤالات از زواياى ديگر جواب داده شود و لذا ما مجبوريم در سؤالات خود به عقب برگرديم و سؤال و جواب هاى قبلى را بازخوانى و بازنگرى كنيم و از جنابعالى هم مى خواهيم زوايايى را كه فكر مى كنيد لازم است بيشتر بيان شود و مورد تأكيد قرار گيرد، بفرماييد تا با دقت بيشتر بتوانيم موضوع را دنبال كنيم. با توجه به اين امر سؤالات خود را ادامه دهيم.

تفاوت گرايش فطرى با غريزى 
سؤال:
شما در جلسات قبل فرموديد تمدنى مى ماند كه زندگى ساز باشد و جواب همه ى نيازها و سؤالات جامعه را در همه ى ابعاد آن بدهد. سؤال ما اين است كه مبناى شما در ارائه ى اين دو ملاك از كجا است تا با اعتماد به آن بتوانيم تمدن ها را ارزيابى كنيم و به ماندن و يا از بين رفتن تمدن هاى موجود بر اساس آن ملاك ها فكر كنيم؟ از طرفى فكر مى كنيم براى نهادينه كردن بحث، و همه جانبه گرى آن هنوز احتياج است به ضعف هاى تمدن غرب بيشتر بپردازيم چون رابطه ى بين معضلات موجود جوامع با نگاه غربى به عالم و آدم جاى دقت بيشتر دارد.
جواب: هر انسانى هم از نظر بُعد شخصى، هم از نظر بُعد اجتماعى، عكس العمل هايى در زندگى خود دارد كه در ذات و فطرت او نهفته است. از چند راه مى توان فهميد كه چه چيزى در انسان فطرى است اوّلًا؛ خودِ شخص وقتى با تفكرى آزاد به خودش رجوع كند، مى يابد گرايش ها و آگاهى هايى دارد كه به دور از هر شرايطى در او ثابت و پايدارند كه با حالات ديگرى مثل مسائل مربوط به عادات اجتماعى و يا غريزى فرق مى كند، به طورى كه ميل به غذاخوردن در خود را با نياز به پرستشِ كمال مطلق، يك شكل احساس نمى كند و مى يابد كه آن دو داراى يك مبنا در وجود انسان نيستند. براى انسان معلوم است كه غذاخوردن يك نياز