صفحه ٢٤٨

چشم چيزى نيست جز مجموعه اى از سلول ها؟! يا خود چشم با همه ى انضباط و نظمى كه دارد چيزى است كه قوّه ى بينايى نفسِ ما از آن منظر با بقيه ى موجودات ارتباط مى يابد و صورت آن ها را از طريق چشم به قوّه ى بينايى و به نفس منتقل مى كند؟ جنگل هم همين طور است، صورت حقايق قدسى عالم غيب است، ولى وقتى بشر حريص شد و اصالت را به ميل هاى مادى خود داد، آن جنگل براى او الوار مى شود و شروع مى كند با تكنيك هاى ويرانگر، يك ماهه جنگل را به بيابان تبديل كند، بدون هيچ تعامل و ارتباطى كه بايد با جنگل داشته باشد. در حالى كه در شرايط عادى و در بستر طبيعى خود، اگر ما نسبت به استفاده از جنگل حريص نباشيم، خودِ جنگل پس از مدتى از كناره ى هر درخت كهنى جوانه مى زند و تنه ى قديمى خود را در اختيار ما مى گذارد، خودش اعلام مى كند كه زمان بريدنش فرا رسيده است، تا جوانه هاى اطراف آن امكان رشدِ لازم را داشته باشند، در آن صورت شما مى توانيد از آن درخت وسايل مورد نياز خود را بسازيد اين خيلى فرق مى كند با حرصى كه به تخريب جنگل منجر شده است و با يك ارّه برقى تمام جنگل را به الوار تبديل مى كنند، اين ديگر تعامل با جنگل نيست، بلكه جنگ با جنگل است. وقتى شما فرصت مى دهيد تا پشم هاى گوسفند بلند شود و سپس آن را قيچى مى كنيد با طبيعت گوسفند تعامل مى كنيد و اين غير از آن است كه پشم هاى آن را از ريشه بكنيد. چون گوسفند را موجود زنده احساس مى كنيد كه بايد در كنار شما باشد و شما هم در كنار او، هرگز به خود اجازه نمى دهيد پشم هاى آن را از ريشه بكنيد. در رابطه با جنگل چون معتقد نيستيم كه يك موجود زنده اى است كه از عالم قدس تدبير مى شود، مثل گوسفند با آن برخورد نمى كنيم، و علت درست نديدن حيات جنگل، حرصى است كه بر روح انسان مدرن حاكم شده است.

شرايط افاضه ى «واهب الصّور»
سؤال:
مرحوم شهيدآوينى «رحمة الله عليه» مى گويد: «برخلاف آنچه عموم مى پندارند، علوم تجربى، بنيان، جهت و حتى روشِ پژوهشى خودش را از فلسفه ى غربى اخذكرده است.» «1» و نيز