صفحه ٢٢٧

دانشمندانى پيدا شدند و اين فكر فلسفى را بر مبناى همان استعدادهاى همگانى مدون كردند، در تدوين آن هندى ها با توجه به رويكرد خود نسبت به عالم و جهتى كه مى خواهند دنبال كنند، يك نحوه تدوين كردند، ايرانى ها به نحو ديگر و يونانى ها هم به نحو ديگرى. پس اين طور نيست كه نظريه هاى «ارسطو» را از آن جهت كه عقل را به كار گرفته و مبتنى بر بديهيات، به آن نظريات رسيده است، پيغمبران قبول نداشته باشند، مى ماند كه علم نبوت، علم ديگرى است و پيامبران (عليهم السلام) از طريق قلب، با حقايق عالم ارتباط پيدا مى كنند، آن هم پس از انگيزش و تحول و بعثتى كه خداوند در جان آن ها ايجاد مى كند و آن ها را آماده ى دريافت حكمِ تمام ابعاد عالم و آدم مى نمايد.
عين اين مسأله كه براى علوم عقلى مطرح است، براى علوم قلبى هم مطرح است؛ يعنى قلب تمام انسان ها قلبى است كه حقايق را فطرتاً مى شناسند، منتها همان طور كه بايد عقل را تربيت كرد تا بتواند از طريق استدلال به بهترين نحو نتيجه بگيرد و با معقولات ارتباط عقلى پيدا كند، قلب را هم بايد تربيت كرد تا با حقايق مرتبط شود، و تربيت قلب شديداً به تزكيه بستگى دارد. تفاوت فرهنگ ها در به نتيجه رساندن عقل و قلب، در نوع تربيتى است كه اعمال مى كنند، به خصوص تربيت قلب كارى دقيق و حساس است و نتيجه ى آن هم بسيار با بركت است كه در فرصت مناسب به آن پرداخته مى شود.
پس علوم جديد و پيرو آن علوم پايه ى مربوطه، از جهت حسّ و عقل منحصر به غرب نيست، هر چند در تحليل و جهت دهى به آن بر اساس تفاوت فرهنگِ ملت ها، متفاوت مطرح شود، از اين به بعد است كه به علومى مثل برق و مكانيك مى رسيم؛ از اين جا به بعد، كنار رياضيات و يا كنار حسّيات، نقش دل و گرايش ملت ها پيش مى آيد، حالا كه شما مى خواهيد از استعدادهاى رياضى و حسّى تان استفاده كنيد، ميل مى آيد كنار استعدادهاى ذاتى و ابزارى را كه آن ميل دنبال مى كند از طريق به كارگيرى عقل و محاسبات به وجود مى آورد. آن علمى كه عبارت است از «استعداد عقلى»، به اضافه ى «ميل هاى شخصى» منجر به علم مكانيك مى شود كه مى خواستيد به عنوان ابزار در جهت اهدافتان به كار گيريد. حال اگر ميل قلبى