صفحه ٣٦

نفس امّاره بنا گذاشته شده است، چيزى نمى گذرد كه نشانه هاى سقوط اين تمدن ظاهر مى شود. چون اوّلًا؛ انسان ها بر اساس طبع اجتماعى خود براى كمال برتر، در كنار همديگر قرار گرفته اند، ثانياً؛ در دل اين اجتماع، به جهت تزاحم منافع، غريزه ى سودجويى انسان به طور طبيعى تحريك مى شود كه نمونه ى آن فرعون است كه مظهر همان غريزه ى سودجويى است. پس محال است تمدنى تشكيل بشود و فرعون و فرعونيت در آن به صحنه نيايد. مگر اين كه پيامبرى از طرف خدا بيايد و آن غريزه را جهت دهد. يعنى در هر تمدنى بعد از اين كه تشكيل شد، به طور طبيعى، به جهت تزاحم منافعى كه در اجتماع پيش مى آيد، غريزه ى سودجويى ظاهر مى شود، در كنار چنين مسئله اى است كه بايد با نور وَحى، غريزه ى سودجويى را كنترل كرد و جهت داد. حال اگر جامعه از رهنمودهاى وَحى استفاده كرد تمدنى مى سازد كه موجب شكوفايى ابعاد انسانى مى شود و تا زمانى كه بر دستورات الهى سر مى سپارد، به حيات درخشان خود ادامه مى دهد، ولى اگر از تبعيت دين خدا سرباز زد، زمينه ى سقوط خود را فراهم مى كند، چراكه بعداً روشن خواهد شد عامل بقاء كثرت، وحدت است و وحدت حقيقى خداوند است و لذا تا از طريق اجراى حكم خدا، حضور احد در كثرت جارى است، آن كثرت در انسجام و بقاء است، ولى چنانچه ارتباط كثرت از وحدت منقطع شد، آن كثرت رو به اضمحلال مى گذارد.
ما در طول تاريخ همواره دو نوع تمدن داشته ايم: يكى تمدن هاى فرعونى كه در مقابل انبياء مى ايستادند و يكى هم تمدن هاى انبياء الهى. تمدن هاى فرعونى همواره در مسير خود با بى ثمرى روبه رو مى شوند و در نتيجه سقوط مى كنند. به تعبير قرآن: «وَ نُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ»؛ «1» يعنى نشان داديم به فرعون و هامان و لشكريانش آن چيزى را كه از آن فرار مى كردند. كه همان نابودى و اضمحلال آن ها بود. امّا تمدن هاى انبياء روز به روز كامل مى شوند. دوباره به معنى حرف علامه طباطبايى «رحمة الله عليه» برگرديد كه وقتى تمدنى غير الهى شد، همان اجتماعى كه جمعى از انسان ها در كنار هم آمده اند تا نيازهايشان را بهتر برآورده كنند، ضدّ خودشان مى شود؛ نه تنها ديگر نياز انسان ها در آن اجتماع برآورده نخواهد